چکیده:
زمان عامل ساختاری هر روایت است و نظمی که در شکلگیری زمان روایت لحاظ میشود، نقش مهمی در ساختار پیرنگ داستان دارد. «فرشتهها» پنجمین روایت از مجموعه داستان «دودنیا» اثر گلی ترقی است که با بهرهگیری از گونه روایی خاطره-داستان بهخوبی از تکنیک زمان روایی استفاده کرده است. این پژوهش با رویکرد توصیفی–تحلیلی به بررسی بینظمی زمان روایی و نقش آن در شکلگیری پیرنگ در داستان کوتاه «فرشتهها» از منظر ژرار ژنت میپردازد. بر اساس نتایج پژوهش، ترقی با درهم شکستن روال خطی زمان، از انواع زمان پریشی گذشتهنگر و آیندهنگر بهره برده است. گذشتهنگرهای درونی به دلیل تداعی خاطرات و بیان وقایع، شیوه غالب کاربرد زمان در داستان فرشتهها است که کارکرد تعلیقی و ایضاحی در بیان وقایع، رمزگشایی و پر کردن خلأهای داستانی در روایت دارد. از گذشتهنگری بیرونی اصلی در معرفی شخصیتهای اصلی با اهدافی چون شخصیتپردازی و تعلیل کنش شخصیت و از زمان پریشی آیندهنگر با کارکرد تعلیقی و گرهافکنی استفادهشده است.
خلاصه ماشینی:
(پاینـده ، ٣٢: ١٣٩١) راوی بـا دیـدن خـواب آتـش افـروز و آقـای تانـک دنبـال ایـن اسـت کـه چـرا پس ازاین همه سال خواب آن ها را دیده و ایـن بـرایش بـیدلیـل نیسـت و بابیـان خـواب خود، انگیزه روایـت داسـتان را هـم مشـخص مـیکنـد.
ایــن هــا از نمونــه هــای بــارز کشــمکش درون روایــت هســتند و عـلاوه بـر آن کشـمکش درونـی بـین سـوفی و آتـش افـروز، عشـق بـین آقـای «ر» و آتــش افــروز در نــوع خــودش بســیار زیبــا پرداخته شــده اســت و حالــت تعلیــق در خواننده ایجاد نموده است که بعد چـه مـیشـود؟ آیـا سـوفی موفـق مـیشـود پـدرش را از غریبه ای به نام آتش افـروز جـدا کنـد و یـا ایـن کـه آتـش افـروز موفـق مـیشـود بـه عشقش برسد و بر سوفی پیروز شود؟ این کشمکش و تعلیق ادامه دارد تا این کـه آتـش افـروز موفـق مـیشـود بـا آقـای «ر» ازدواج کنـد و بـه گـره گشـایی مـیرسـد امـا فرجـام ایـن ازدواج چـه مـیشـود و سوفی چه کار میکنـد چیـزی مشـخص نیسـت ؛ یعنـی تـا جـایی کـه روایـت از گذشـته اسـت راوی در داسـتان ، گذشـته آتـش افـروز و آقـای «ر» را روایـت مـیکنـد ولـی از بعد ماجرای ازدواج چیزی را نمـیدانـد کـه پـس از گذشـت سـال هـا و بـا آمـدن معلـم فارســی و خبــر آوردن از زنــدگی آتــش افــروز و آقــای «ر» خواننــده از سرگذشــت آن ها باخبر میشود کـه آقـای «ر» بیمـار اسـت و آتـش افـروز مـدام بـا او دعـوا دارد و این که پول های آقای «ر» را مصـادره کردنـد و وضـعیت مـالی بـدی دارنـد و سـوفی بـا پدرش قهر کرده است و به گره گشایی میرسد.