چکیده:
پژوهش کنونی با روش توصیفی ـ تحلیلی و با مراجعه به کتابهای مختلف روانشناختی و تکیه بر مکتب یونگ، مهمترین کهنالگوهایی را که عامل رشد شخصیت انسان هستند، از دفترهای شعر ترکی و فارسی عمادالدین نسیمی استخراج نموده و سپس به نقد روانکانه آنها پرداخته است. "کهنالگوهای رشد" همچون "سایه"، "آنیما" و "خویشتن" در قالب نمادهای گوناگون در شعر این شاعر به کار رفته است. با تحلیل روانشناختی شخصیت نسیمی از طریق این انگارهها که سرنخهای نفوذ به روان او هستند، میتوان پی برد که آنها برای مدتی در شکلهای مختلفی مانند "فرافکنی"، "همانندسازی"، "تورم روانی" و... رفتار این شاعر را تحت تاثیر قرار دادهاند اما، او از طریق فرایند "فردیت" توانسته از ارزشهای آنها در مسیر خودسازی و رسیدن به "خود" بهره ببرد.
خلاصه ماشینی:
هر چند در ایران و در قلمرو ادبیات ، جستاری مبتنی بر "انگاره های رشد" و نقد روان شناختی آن ها صورت نگرفته ، اما در مورد تطبیق سایر نظریه های "یونگ " در حوزه های مختلف ادبی، تحقیقات متعددی انجام گشته که ذکر تمامی آن ها از حوصله این مقاله خارج است و در اینجا به ذکر چند تحقیق انجام شده در رابطه با عرفان و مکتب "یونگ " که با پژوهش کنونی نیز قرابت دارد، اشاره میشود: ١.
این انگاره ها، در قالب نمادهای مختلف در شعر "نسیمی" تجلی یافته اند و هر چند این نمادها به دلیل تفاوت در شخصیت شاعر و روزگار او، با نمادهای دیگر شاعران صوفی گاهی متفاوت است اما، رنگ و بو و مشخصه های ابتدایی هر یک از "کهن الگوهای رشد" در این نمادها حفظ شده است .
نفوذ این انگاره موجب شده رابطه شاعر با خداوند به جای خالق و مخلوق در شکل معشوق و عاشق برای او مشتبه شود: «سندن ایراق ، ای صنم ، شام و سحر یانارام و صلینی آرزولارام ، داهی بتر یانارام عئشق ایله شؤوقون آدی، جانیما قان ائیله دی گؤر نئجه تابیندان ، اوش شام و سحر یانارام مندن ایراق اولدوقون ، باغریمی قان ائیله دی اولدو گؤزومدن روان خون جیگر یانارام شمع روخون صورتی قارشیما گلمیش دورور شعشعه سیندن منه شؤعله دوشر یانارام صبرایله آرامیمی قاپدی الیمدن غمین باد هوادان دگیل ، غمدن اگر یانارام » (نسیمی، ١٣٨٧: ٣٢٤) (ترجمه : صنما، روز و شب در فراقت در آتشم / آرزوی وصلت دارم و شراره وار در آتشم / عشق و شوقت در من خون به پا کرد/ نیک بنگر چگونه در شوق تو در آتشم / دوریت از من ، دلم را خون فشان نمود/ از چشمم سرشک خون جاری شد و در آتشم / شمع صورت تو روبه روی من است / و از پرتو شعشعه آن من در آتشم / غم دوری تو صبر و قرارم ربود/ ریا نباشد اگر در غم تو در آتشم ).