خلاصه ماشینی:
"اگر برای ادارۀ جمهوری ملی از قضاشخصی میآمد که تا اندازهای غم ملت خود را نیز میخورد،بیدرنگ وبیرحمانه او را از قدرت میانداختند که نمونهاش در تاجیکستان تورسون بایاولجه بایوف میباشد و نمونۀ دیگرش باباجان غفوراف است که اکنون بر آنیمصحبتی کوتاه و صمیمانه دربارۀ همین انسان شریف داشته باشیم.
هر چه از درگذشت استاد باباجان غفوراف زمان بیشتری سپری میشود،نکاتجالب و آموزندهتری از روزگار او پرتو میافکند:یکی اینکه چرا باباجان غفوراف که در عرش دولت کمونیستی بود،به خلاسیاست آن دوره به تاریخ و فرهنگ و ملت خود متوجه شد؟دیگر آنکه چرا زمانیکه از کرسی عرش دولت سرازیر رفته بود،چون دیگران کمرش شکستبرخاست و خدمت کرد؟ به گمان ما روشنگر هر دو نکته علم است؛یعنی استاد باباجان غفوراف عالمدانشمند بود و به کیاست و فراست دریافت که عامل مقتدر پایداری سیاسیاقتصادی کمالات فرهنگی و بیداری ملی اهل کشور است.
باباجان غفوراف دانشمند تاریخ بوده و دربارۀ تاریخ خلق تاجیک و اقوان و قبایلدیگر آسیای میانه کتابها و مقالاتی پرشمار به چاپ رسانده است که به معرفی چندنمونه از آنها اکتفا میکنیم:1-«تاریخ مختصر خلق تاجیک»این کتاب در سال 1947 به زبان فارسیتاجیکی به خط سیریلیک در استالین آباد به طبع رسیده.
هر چند این مقالۀ کوتاه گنجایش بررسی همۀ جنبههای آثار علمی و تبلیغاتیاین بزرگمرد را ندارد،اما در کل باید اشاره کرد وی فرزند زمان خود و پروردۀ رژیممعلوم ایدئولوژی بوده و برای همان زمان و همان که رژیم نیز خدماتی داشته است،اما مسلم است که هنگام بها دادن به آثار و معین نمودن مقام اصلی او همۀخدمتهایش در ترازوی عدالت خالصانه بر کشیده میشوند؛خدمتهای بزرگایشان به نفع مردم تاجیک و مردمان دیگر،به نفع فرهنگ و امن و آسایش بشریو..."