چکیده:
نظریات فخررازی در بحث شر به چهار بخش کلی تقسیم میشود: 1. پیشفرضهای الهیاتی مسئلة شر؛ وی در این موضع مدعی است که فلاسفه قائل به حسن و قبح شرعیاند و خداوند را فاقد اختیار میدانند. ازاینرو، شایستگی بحث دربارة این مسئله را ندارند؛ 2. نقد دیدگاه ثنویت و فلاسفه؛ وی در رویکردی مخالف با ثنویت، سرمنشا شرور را ذات الهی میداند و درعینحال، با دیدگاه فلاسفه، که قائل به مجعول بالعرض بودن شرورند، مخالفت میکند؛ 3. طرح انتقاداتی به دیدگاه عدمی بودن شرور (دیدگاه منسوب به افلاطون)؛ که از جملة آنها، نقض این دیدگاه از طریق احساس درد و رنج است؛ 4. بیان اشکالاتی بر نظریة تقسیمی شرور (منسوب به ارسطو)؛ در این موضع، وی تصریح میکند که ملازمهای میان عالم ماده و شرور نمیبیند. و از سوی دیگر، این پیشفرض را که عالم ماده دارای شر قلیل و خیر کثیر است، به چالش میکشد.
Fakhr Razi's theories on evil are divided into four general sections: 1. theological presuppositions of the problem of evil; in this case, he claims that, philosophers believe in legal good and badness, and lack of God’s authority; therefore, they do not deserve to discuss this issue. 2. Criticizing the views of dualists and philosophers; in an anti-dualism approach, he sees the essence of God as the source of evil, and at the same time, he opposes the views of philosophers who regard evil as an accidental factitious. 3. Criticizing the non-existential approach to evil (attributed to Plato's view): and rejecting this view through the feeling of pain and suffering. 4. Criticizing the evil division theory (attributed to Aristotle); he states that he does not see a connection between the material world and evil. On the other hand, he challenges the assumption that, the material world has very little or no evil, and multitude good.
خلاصه ماشینی:
پذیرش شرور در عالم هستی، پرسشهای الهیاتی مهمی را به دنبال دارد: آیا خدایی که دارای علم بیپایان، قدرت مطلق و خیر محض است، به وجود شر در جهان رضایت میدهد؟ آیا چنین خدایی نمیتواند از بروز این همه شر جلوگیری كند؟ آیا وجود شرور دلیلی بر محدودیت صفات الهی است؟ مسئلة شرور در فلسفه و کلام اسلامی از ابعاد گوناگون بررسی شده است.
از سوی دیگر، فخررازی به این مسئله توجه دارد که استدلال ثنویه، مبتنی بر قاعدةالواحد و عدم صدور دو معلول از یک علت است (فخررازی، 1411ق، ص 418)؛ درحالیکه ایشان علیت شیء واحد را برای دو معلول در یک رتبه امکانپذیر میداند (فخررازی، 1384، ج 2، ص 420).
اگر قدرتش علیالاطلاق است، تنها راه توجیه شرور در عالم ماده، عدم علم و خیرخواهی كافی است که خداوند از آن مبراست؛ مگر آنکه فخررازی بر این باور باشد که هیچ شری در عالم ماده وجود ندارد!
فخررازی بر این باور است که غایت خلقت انسان، حصول لذت و شادی است؛ ولی در چنین غایتی، خیر بیشتر از شر نیست و در نتیجه شر قلیل به جهت خیر کثیر تحمل نمیشود و لازمة آن نیست.
ب. اگر مقصود از شر کثیر در این قاعده، «درد و ضرر کثیر» باشد، معنای قاعده چنین میشود: «اگر خیر کثیر به جهت شر قلیل ترک شود، شیء به عدم اصلی خویش باقی میماند؛ زیرا که حصول درد و ضرر کثیر، بهمعنای عدمی بودن شیء و موجود نشدن آن است.