وعده پیروزی - مجله رشد آموزش قرآن و معارف اسلامی مقاله

وعده پیروزی نماز که تمام شد، حضرت آقا فرمودند: بهشان بگویید بنشینند، من باهاشان صحبت کنم؛ در حالی که بنا نبود صحبتی در میان باشد. گفتند: شما برایشان ترجمه کن. حضرت آقا شروع فرزندانم، شما در آستان هی یک « : کردند به صحبت. از جمله چیزهایی که گفتند، این بود که پیروزی « : گفتند . شما خیل یخیلی نزدیک و نزدی کتر از آن چیزی است که برخی تصور م یکنند بعد به من نگاه کردند و لبخند زدند. همة « : من هیچ وقت این تصویر را فراموش نم یکنم. شماها این پیروزی را با چشم خودتان م یبینید در حالی که آن 50 نفر، فرماندهان خطوط مقدم بودند. وقتی من داشتم این جمله را برای برادران ترجمه م یکردم، صادقانه بگویم، کمی نگران شدم. من گفتم، حضرت آقا م یگویند همة شماها این پیروزی را با چشم خودتان م یبینید. در حالی که ای نها رزمندگان خطوط مقدم بودند! اگر فردا کسی از آ نها شهید م یشد، باقی افراد م یگفتند پس حرف حضرت آقا چه شد که گفتند هم هتان پیروزی را م یبینید؟ ای نها که شهید شدند و پیروزی را ندیدند. عجیب اینجاست که همة آن 50 برادر فرمانده که مسئولان عملیات مقاومت بودند، شش یا هفت ماه بعد از آن دیدار، در حالی که در جنوب لبنان هر روز عملیاتی صورت م یگرفت و این برادران در دل عملیات بودند، وقتی 25 مه سال 2000 پیروزی حاصل شد، همگی آن را با چشم خودشان دیدند. هم هشان پیروزی را با چشم خودشان دیدند.