چکیده:
شاکله رابطه فعلی ایران و آمریکا به شدت از گذشته آن متاثر است و گذشته دو کشور است که به
صورت لویاتان گونه ای شرایط فعلی و آینده آن را در چنبره خود قرار داده است. این پژوهش در نظر
دارد روابط ایران و آمریکا را با توسل به منطق فازی بررسی نماید. از دوره ناصرالدین شاه، ایران در
در سیاست خارجی و در جهت تعدیل نفوذ قدرتهای روس و بریتانیا » نیروی سوم « راستای تئوری
از حضور آمریکا در کشور استقبال میکرد. تا قبل از جنگ جهانی اول و کشف اهمیت نفت در
معادلات جهانی، آمریکا رغبتی به حضور در ایران و اصطکاک با روس و انگلیس نداشت و عمده
دغدغهاش به حمایت از میسیونرهای مسیحی برمیگشت. بعد از جنگ جهانی اول خرده تلاش های
نفتی آمریکا با مخالفت رقبایش به جایی نرسید. حضور جدی آمریکا در ایران به بعد از جنگ جهانی
دوم و هژمونی آن در عرصه سیاسی ایران پس از کودتای 1332 و یکهتازی با قرارداد دوجانبه ایران
و آمریکا در سال 1336 آغاز میشود. انقلاب اسلامی 1357 خاتمه هژمونی یکجانبه آمریکا را خاتمه
داد. آمریکایی که ایران برای فرار از نفوذ قدرت های بزرگ و فقدان سابقه استعماری مورد علاقهاش
بود؛ چند صباحی بعد تبدیل به دشمن استراتژیک این کشور شد. چارچوب نظری مبتنی بر منطق
فازی است. این منطق از جمله منطقه ای چندارزشی است و بر نظریه مجموعه های فازی بنا شده
است که خود بر اساس قواعد استوار هستند.روش تحقیق اسنادی-کتابخانه ای است.
خلاصه ماشینی:
امیرکبیر در نظر داشت تا با توسعه روابط خارجی ایران با دیگر کشورهای غربی، کشور را از دایره انحصار مناسبات با روسیه تزاری و انگلستان خارج کند؛ از این رو، به برقراری روابط سیاسی با ایالات متحده آمریکا می اندیشید(رضازاده ، ١٣٥٠: ٨٩-٨٨) در بازه زمانی اخراج شوستر از ایران تا آغاز جنگ جهانی اول (٣٠ آوریل ١٩١٤) مجلس شورای ملی منحل شد و نفوذ روس و انگلیس در ایران نیز تقویت شد.
بعد از جنگ نیز ایران به عنوان کشوری که علیرغم اعلان بیطرفی به اشغال کشورهای متفقین درآمده بود با اعزام هیئتی به کنفرانس صلح ورسای دلگرم به حمایت آمریکا برای طرح خواسته های خود در آن کنفرانس بود.
بر این اساس ایرانی که متحد استراتژیک ایالات متحده بود در چرخشی ١٨٠ درجه ای تبدیل به دشمن شماره یک امریکا شددر جریان کودتا و بعد از آن در اتفاقات منتهی به انقلاب اسلامی آمریکا از شاه حمایت همه جانبه داشت .
از دیدگاه منطق کلاسیک آینده روابط ایران و آمریکا را باید به یک دوگانه ی تخاصم -تعادل تقلیل دهیم بدین صورت که : الف : استمرار دشمنی و امکان جنگ ب : تعامل مبتنی بر صلح و آشتی الزامات این منطق حکم میکند یکی از این دو شق بر آینده ی روابط حاکم باشد؛ اما منطق پیچیدگی های عرصه سیاست و درهم تنیدگی منافع و تخاصم طرفین امکان پیش بینی بر مدار منطق ارسطویی را تبدیل به نوعی تحلیل ساده انگارانه خواهد نمود؛ بر همین اساس به زعم نگارندگان منطق فازی از قابلیت بیشتری برای رویکرد آینده پژوهی نسبت به روابط این دو کشور برخوردار است .