چکیده:
با پیشرفت رسانه ها امروزه هر فردی به مراتب بیش از پیش با رسانه ها در ارتباط است، کسب اطلاعات
کرده و تاثیر می پذیرد. از مهمترین این مخاطبان اطفال و نوجوانان هستند و بر همین اساس بررسی
تاثیرپذیری این بخش از جامعه مساله ای بسیار قابل تامل است. قابل درک است که اگر برنامه های
رسانه های جمعی همچون سینما و تلویزیون در راستای اهداف متعالی زندگی بشری باشد می تواند در
جلوگیری از بزهکاری کودکان و نوجوانان موثر باشد. اما نمی توان منکر این قضیه شد که تصاویر فیلم های
سینمائی به ویژه برای کودک بسیار القاگر است و به شدت او را تحت تاثیر قرار می دهد. فیلم های سینمایی یک محرک بسیار قوی است که نیروی آن در اثر شرایطی که مربوط به تماشای فیلم است از قبیل تاریکی تالار؛ عزلت تماشاگر؛ روشنائی پرده؛ آهنگی که به همراه داستان پخش می شود؛ و. . . شدت فوق العاده
می یابد. کودک و نوجوانی که به تماشای فیلم پر زد و خورد؛ جنائی؛ سرقت؛ خشونت یا امور جنسی
مینشیند در حالتی مشابه با هیپونوز فرو رفته که در پس از آن ممکن است اعمالی مجرمانه از او سر بزند که
تقلیدی خالص از نقش قهرمان فیلم باشد. نتایج این پژوهش با ارزیابی نظریات مختلف جرمشناسی و
روانشناسی حاکی از آنست که در صورتی که فیلم های سینمایی به اهداف مذکور توجه نکنند می تواند
منجر به رواج خشونت و جنایت دربین اطفال و نوجوانان شود.
خلاصه ماشینی:
حال با توجه به موارد فوق و اهميت مقوله انحرافات و آسيب هاي اجتماعي، مخصوصا در بين «اطفال و نوجوانان » در اين پژوهش تلاش بر آن است که با تمرکز بر عنصري به نام «سينما» پي برد که تا چه اندازه اين پديده در شکل گيري رفتارهاي معارض قانون اطفال و نوجوانان و بزه ديدگي آنان داراي تأثير ميباشد؟ پيشينه پژوهشي جرج گربنر١(١٩٦٠) که تحقيقات وي در زمينه مطالعه تاثيرات رسانه ، بر طرز تلقي و ديدگاه هاي مخاطبان است ، وي به طور شاخص ، به بررسي موضوع خشونت در فيلم هاي سينمايي و شکل گيري ديدگاه بينندگان بر پايه آن ميپردازد.
بر اساس اين تعريف به نظر ميرسد که براي تعريف بزهکاري همه جوامع نميتوانند با يکديگر هم صدا باشند زيرا قضاوت جامعه در مورد ارزش هاي اجتماعي فرهنگي باعث ميشود عملي جرم شناخته شود، نه خصوصيات آن عمل به همين علت تعريف حقوقي بزه و رفتارهاي بزهکارانه در اثر تغيير باورها، ارزش هاي يک جامعه ميتواند دگرگون شود دگرگونيهايي که در اين موضوع مشاهده ميشود، طبيعتا مطالعه بزهکاري را مشکل کرده و در عين حال گسترش ميدهد، تا حدي که امروزه بزه شناسي، دامنه مطالعه خود را به پديده انحراف از هنجارها نيز گسترش داده است (گسن ، ١٣٨٨).