چکیده:
نوگرایی به عنوان یک پدیده غربی و اروپایی از سده پانزدهم به بعد آثار مهمی بر
سایر ممالک و جوامع داشته و واکنشهای متفاوتی در این جوامع پیرامونی ایجاد شده
است. روسیه نیز از همان سدههای شانزدهم به بعد، در معرض این امر بوده و در مراحلی
کوشیده تا با اقتباس یا مقاومت به آن پاسخ دهد. اما یکی ازبخشهای جامعه روسیه،
مسلمانان هستند که حضور اسلام و مسلمانان در روسیه از قرن چهاردهم میلادی آغاز
شده و از اهمیت ویژهای در تاریخ سیاسی و فرهنگی روسیه برخوردار بوده است.
اما بر خلاف دولت روسیه، مسلمانان این کشور بخاطر محدودیتهای گسترده داخلی،
کمتر امکان حضور، واکنش و کنش فعال در قبال امر مدرن و جهان مدرن را داشتند. صرفا
در قرن نوزدهم بود که گرایش به مدرنیته در میان مسلمانان روسیه نیز پدید آمد و به تدریج
افزایش یافت. سیاستهای استعماری روسیه در جهت مسیحیسازی مسلمانان تحت
سلطه اش به همراه درک مسلمانان روسیه، به ویژه تاتارها، و مسئله استحاله شدن در
اکثریت روس سبب واکنش علمای نواندیش ایشان چون کورساوی و مرجانی گردید. در ادامه
اندیشههای نوگرایان مسلمان در قالب جنبش جدیدیه به رهبری گاسپرینسکی نقش بسیار
بارزی در نو شدن فضای اندیشه و جامعه مسلمانان روسیه بازی کرد. در مقاله حاضر پدیده
نوگرایی در میان مسلمانان روسیه – که به صورت یک جنبش تحت عنوان جدیدیه بروز کرد –
مورد بررسی قرار میگیرد.
پژوهش حاضر به این پرسش پاسخ میدهد که نوگرایی و نوخواهی چگونه در میان مسلمانان
روسیه آغاز شد و چه نتایجی دربرداشت؟ فرضیه پژوهش عبارت از آن است که مسلمانان روسیه
متاثر از گسترش تفکرات نوخواهی و مدرنیته که در سراسر جهان اسلام رشد مییافت و مهمتر
جهت مقابله با استحاله فرهنگی روسیه با هدف ممانعت از روسیسازی مسلمانان سعی در
حفظ هویت خود در مقابل دیگری روس افتادند. نتیجه این اقدامات نوگرایان مسلمان روسیه
پیدایش جنبشهای نوپدیدی مانند جدیدیه بود.
در رابطه با این موضوع پژوهشهایی به زبانهای مختلف صورت گرفته، اما نگارنده معتقد است
که کمتر به تاثیر هم زمان دو عنصر پدیده مدرنیته غربی و فشار داخلی در واکنش مسلمانان توجه
شده است. به این معنا که روشنفکران مسلمان روسیه از یک سو مدرنیسم را امری میدیدند که
مذهب را به چالش میگیرد و از سوی دیگر برای حفظ هویت خود در برابر روس ها نیازمند یک
نوگرایی با هدف تقویت مبانی خود بودند. چرا که روسها از عنصر مدرنیسم برای قدرتمندی دولت
استفاده کرده و با بهرهگیری از ناسیونالیسم روسی و پان اسلاویسم درصدد روسی سازی جوامع
غیر روس موجود در قلمرو خود بودند.
برای بررسی ایده اصلی این نوشته، کوشش شده تا نخست به ارائه یک بحث نظری و مفهومی
و تاریخی در مورد نوگرایی و پیامدهای آن بپردازم. سپس به بررسی نوگرایی در روسیه از سده
شانزدهم تا سده بیستم توجه نموده و پس از آن، وضعیت مسلمانان روسیه در سده نوزدهم را
نشان دهم. در پایان نیز بطور مفصلتر واکنشهای روشنفکران مسلمان روس را در سال های پایانی
سده نوزده و اوان سده بیستم را مورد کند و کاو قرار دهم.
خلاصه ماشینی:
جوامع مسلمان روسیه در منطقه اورال مرکزی و قفقاز به عنوان یک اقلیت در چارچوب مرزهای روسیه تزاری کمتر دستخوش تحولات فکری سیاسی و اجتماعی بودند؛ اما از اوایل قرن نوزدهم بهتدریج با ظهور اندیشمندانی چون عالمجان بارودی، شهابالدین مرجانی و اسماعیل گاسپرینسکی حس هویتخواهی و پیشرفتگرایی در میان مسلمانان از طریق فراگیری آموزشهای جدید و فنون مدرن گسترش یافت.
به این ترتیب نوخواهی و نوگرایی (تجددگرائی) در میان مسلمانان روسیه (در قفقاز و حتی آسیای مرکزی) با وجود آغاز آن در نیمه اول قرن نوزدهم بیشتر در قالب جنبشی با عنوان جدیدیه ـ که در نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز گردید ـ بروز کرد.
برای نخستین بار در نیمه اول قرن نوزدهم نوخواهانی همچون عباسقلی باکیخانف(11848-1794) و میرزا فتحعلی آخوندزاده(1878-1812) و چوکان ولیخانوف(1865-1835) و میرزا کاظم بیک(1870-1802) و پس از آنان شخصیتهایی چون شهابالدین مرجانی(1889-1818)، ابونصرکرسوی(1873-1814)، عالم جان بارودی(1921-1857)، حسین بیک زردابی(1907-1837)و عبدالقیوم نصیری(1902-1825) به ارائه اندیشههای جدید پرداختند که برخی از ایشان عالم دینی بودند ولی نه خودشان و نه اندیشههایشان در زمان آنها نتوانست به صورت فراگیر جامعه مسلمانان روسیه را به حرکت به سمت تجدد هدایت کند.
از نیمهی دوم قرن نوزدهم میلادی که جریان نوخواهی و نوگرایی در میان تاتارهای مسلمان به صورت جدی آغاز شد و پس از آن به آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی رسید، همواره این مناطق با سایر نقاط جهان اسلام در ارتباط بودند.