خلاصه ماشینی:
"تنها چیزیکه در آن لحظه این سکوت خیال انگیز را بر هم میزد چکاچاک هراسناک و صدای عبور سریع قطار بود.
در سمت جنوب مجمع الکواکب«مرآة المسلسله»فر و شکوه نویافتهء خود را از انظار اغیار و دیدگان غیر مسلح نامحرمان پوشیده و مستور همی داشت.
دو برادران 3ثابت قدم از اعماق قطب شمال با ادب و وقار خداوندگار خود را در بالای سرشان نظاره میکردند.
چنین بود وضع با شکوه و تماشائی آسمان در شبی که با قطار عزم سفر بدیار یار داشتم.
گوئی دستهای مرموز فرشتگانی که از دیدهء ناسوتیان پنهانند هرآن صحنهء آسمان را عوض میکردند تا شگفتیهای با شکوه شب جای خود را به جلوههای زیبای سحرگاهی دهند.
در این وقت سپهر لاجوردی به رنگ خاکستری ملایمتری درآمده بود.
اندگی بعد خطوط مبهمی از پرتوهای ارغوانی رنگ سرتاسر آسمان را فرا گرفت،و امواج جوشان اقیانوس آتشین که به مثابه غیث هاطل نازل میشد گنبد مینا را از کران تا به کران پر و لبریز کرد."