خلاصه ماشینی:
"پس از آنکه بصدارت رسید پارچه پرچم ایرانرا بر بستهیی پیچیده نامهئی هم در لفافهء آن نهاده بعنوان کارگذاری ایران در آستارای روس میفرستد-کارگذار بسته را باز کرده روی بسته نامهیی از امیر میبیند که نوشته است[این بسته را بفوریت بکارگذار ایران در باکو بفرستید]-بسته بباکو میرسد کارگذار باز کرده نامهیی روی بسته میبیند که امیر نوشته است[این بسته را بفوریت بقنسول ما در تفلیس بفرستید]بسته بتفلیس میرسد قنسول باز کرده نامهیی روی بسهت میبیند که امیر نوشته است[این بسته را بفوریت بسفیر ایران در مسکو بفرستید]سفیر بسته را دریافت کرده باز میکند در آن نامهیی بخط امیر میبیند که نوشته است: [این پارچه را بچوب سه ذرعی الصاق کرده در تاریکی شب بر فراز در سفارت نصب میکنید اگر فردا کسی اعتراض کرد بگویند من بامر امیر نصب کردهام و اختیار بیشتری ندارم شما میتوانید خودتان پائین بیاورید-]فردای آنروز مأمورین دولتی متعرض سفیر شده امر میکنند فورا بیرق را پائین بیاور.
برای رقیبان فرصتی بدست افتاد پیش ناصر الدین شاه سعایت کردند که امیر حوالهها را نخوانده امضا میکند شاه فرمود مدعای خود را مدرکی بیاورید اینها بر کاغذی بقطع حوالههای دولتی نوشته بودند: دویست خروار گندم بابت حوالهکرد اسرافیل جهت مخارج ابو ابجمعی عزرائیل بابت مطالبات تنگوزئیل از خزانهء عامره واصل گردید و این حواله را بوسائلی لای حوالجات دولتی که باید بامضای امیر برسد گذاشتند."