خلاصه ماشینی:
"بلی او بلا را به جانش خریدی که ویژه بلا بهر اهل و لا بود چو در بحر وحدت فرو برد جان را به بحر بلا روز و شب در شنا بود به بیماریش خفت در خانه اما در خانهاش روی مور و دوا بود که دیدار نوعش بدو داشت لذت همین لذت او را دوا و شفا بود روا داشت بر هرکس آسودگی را گر آسودگی بر خودش ناروا بود جفا بر کسی کی روا داشت زیرا بری از جفا بود و کان وفا بود ولی حیف کاندر تمام حیاتش زدونان بر اوگاه و بیگه جفا بود شکایت نمیکرد از جور آنان که بر او،روا از همه،جابجا بود کدورت نشد ظاهر از ظاهر او که او را دلی پر ز مهر و صفا بود پس از عمر پر رنج آسود جانش که هم با خدا بود و هم ناخدا بود بتاریخ فوتش فزود اخگرش پنج که بر پنج تن مخلص بیریا بود (حشین مطیعی چو حق آشنا بود هما ره نکوکار و از بد جدا بود) 1348-5+1343 حسین البرزی هفت وادی سلوک هفت اقلیم است اندر ره یقین گویمت هر هفت اگر جویاستی هفت وادی شیخ عطارش بخواند دیگری گوید که هفت دریاستی هفت منزل خواند چون شه زادهاش1 هفت شهرش هم ز مولاناستی2 (1)رضا قلی میرزا ناظم کتاب نور الانوار و مرآت الیقین."