چکیده:
نقدهای اگزیستانسیالیستی و پساساختارگرایانه همواره از رویکردهای پرطرفدار در خوانش آثار صادق هدایت به شمار میروند. برخی از منتقدان نیز با تبیین دلایلی، بر معناباختگی آثار هدایت صحه مینهند که منجر به خوانشی هیچانگارانه از آثار این داستاننویس میگردد. پژوهش حاضر بر آن است با اتخاذ رویکردی روانکاوانه وضعیت ذهنی شخصیتهای داستان کوتاه «فردا» اثر هدایت را در سیر ساحت خودآگاه به نیمهخودآگاه و همچنین بازنمایی امر نیمهخودآگاه و ناخودآگاه را در روایت تشریح کند. در این پژوهش با اتکا بر نقش شگرد تکگویی درونی به مثابۀ شکل ابتدایی جریان سیال ذهن به تحلیل روایت و سبک روایی داستان کوتاه «فردا» پرداخته میشود. هدایت با تبعیت از جنبش نوگرایی، فرمی کاملاً نوآورانه را جایگزین سنّت روایت خطی و واقعگرا در ادبیات معاصر فارسی میکند. از شاخصههای مهم در ادبیات داستانی میتوان به شگردهای نوین روایتی از قبیل تکگویی درونی، جریان سیال ذهن، از همگسیختگی روایت، آمیختگی چندین زاویۀ دید متفاوت و سطوح مختلف زمانی اشاره نمود. داستان کوتاه مذکور که روایت شرح حال کارگر چاپخانهای است که جان خود را در اعتراضات کارگری از دست میدهد نمونۀ بارزی از نخستین تلاشهای نوگرایانه در ادبیات داستانی معاصر فارسی است. روایت مهدی زاغی از حس و حال پیش از وقوع اتفاق و همچنین روایت غلام پس از انتشار خبر کشته شدن مهدی زاغی از همان ابتدا کشمکشی درونی را به نمایش میگذارد که در اواخر داستان به صورت جریان سیال ذهن در ساحت ناخودآگاه غلام خاتمه مییابد.
Existentialist and post-structuralist theories are frequently-employed approaches in reading Sedegh Hedayat’s works. Some critics investigate evidences of absurdity in Hedayat’s works which lead to a nihilist reading of the author’s fiction. The present research adopts a psychoanalytical approach in order to demonstrate the shifting psychological status of characters in “Tomorrow,” from the conscious to sub-conscious, and the representation of the unconscious in the narrative. Regarding interior monologue as the primary form of stream of consciousness, this paper analyses the narration and its modes in the short story. Following the modernism movement, Hedayat introduced a new narration pattern instead of the traditional realistic narration of Persian contemporary literature. Interior monologue, stream of consciousness, fragmentary narration, multiple points of view, and combination of various timelines as modernistic techniques of narration are of considerable significance in fiction. As primary modernistic attempts in Persian contemporary fiction, “Tomorrow” focuses on a worker who is murdered in a proletarian protest. “Mahdi Zaghi” narrates his situation before the murder scene and “Gholam” narrates his condition after Mahdi’s death. These narrations illustrate interior struggles of characters which end in a stream of consciousness extract perching on Gholam’s unconsciousness.
خلاصه ماشینی:
پژوهش حاضر بر آن است با اتخاذ رویکردی روانکاوانه وضعیت ذهنی شخصیتهای داستان کوتاه «فردا» اثر هدایت را در سیر ساحت خودآگاه به نیمهخودآگاه و همچنین بازنمایی امر نیمهخودآگاه و ناخودآگاه را در روایت تشریح کند.
در این پژوهش، با اتکا بر نقش شگرد تکگویی درونی بهمثابۀ شکل ابتدایی جریان سیال ذهن به تحلیل روایت و سبک روایی داستان کوتاه «فردا» پرداخته میشود.
باتوجهبه این امر که «جریان سیال ذهن هم حداکثر امکانِ تحقق روایت ذهنی است و تمام آن را در بر نمیگیرد» (مولودی 1396: 94)، تأثیر ساختار دو روایت داستان کوتاه «فردا» بر ساختار زبانی و رابطۀ آن با ذهنیت شخصیتها موردبررسی قرار میگیرد.
آنچه در این مقاله گفته میشود شاید پاسخی به یکی از پرسشهای پُرتنش موجود در ادب فارسی باشد؛ در تاریخ ادبیات داستانی زبان فارسی اولین استفاده از شگرد جریان سیال ذهن در کدام داستان کوتاه اتفاق افتاده است؟ بدین منظور، سعی میشود شگردهای روایتی در داستان کوتاه «فردا»، اثر صادق هدایت، همراه با واکاوی لایههای زیرین هویت شخصیتها تحتتأثیر نظام زبانی سوژهها، موردبررسی قرار گیرد.
داستان کوتاه یادشده، باتوجهبه تاریخ نگارش آن، از نخستین آثار ادبیات فارسی است که شگرد تکگویی درونی و جریان سیال ذهن در آن بهمنظور بازنمایی ذهنیت در حالت نیمهخودآگاه و ناخودآگاه بهکار بسته شده است.
در پژوهش حاضر نیز، ازطریق تحلیل روایت داستان کوتاه «فردا» که با استفاده از شگرد تکگویی درونی و جریان سیال ذهن نگاشته شده است، چگونگی سازوکار ذهنیت در برساخت هویت راویان موردمداقه قرار گرفته است.
ازاینرو، شگرد تکگویی درونی که در داستان محسوستر از جریان سیال ذهن بهکار رفته است منتج به بازنمایی ذهنیت نیمهخودآگاه مهدی زاغی میشود.