چکیده:
هدف اصلی مقاله حاضر، بررسی و فهم راهبرد کلان «ترامپ» درقبال نظام بینالملل است. دراینراستا، سؤال اصلی مقاله حاضر این است که چه نسبتی بین راهبرد سیاست خارجی ترامپ با راهبرد کلانی که تاکنون به اشکال مختلف توسط رؤسای جمهوری پیشین امریکا دنبال شده است، وجود دارد؟ لازم به اشاره است که راهبرد کلان امریکا از جنگ جهانی دوم به بعد، بر سه محور برتری قاطع نظامی و بسط سلطه، حمایت از تجارت آزاد و گسترش دموکراسی قرار داشته است که توسط رؤسای جمهور امریکا البته با تفاوتهایی در سطح تاکتیکی و اجرایی دنبال شده است. این در شرایطی است که دولت ترامپ از محورهای فوق تنها بر برتری قاطع نظامی امریکا تأکید دارد و همچون «اندرو جکسون» دو محور دیگر را درراستای منافع امریکا نمیداند و به اشکال مختلف آنها را کنار گذاشته است. برایناساس فرضیه مقاله حاضر بدینگونه مطرح میشود که راهبرد سیاست خارجی ترامپ برپایه «جکسونیسم»، رهبری جهانی، گسترش تجارت آزاد و دموکراسی را فینفسه درراستای منافع امریکا نمیداند و درپی کنارگذاشتن اصول بینالمللگرایی لیبرال و دیدگاههای «ویلسون» است. یافتههای تحقیق نشان میدهد «جکسونیسم»، نزدیکترین مکتب به راهبرد و سیاست خارجی دولت ترامپ است. مقاله حاضر قصد دارد سؤال و فرضیه فوق را به روش توصیفی ـ تحلیلی مورد بحث و بررسی قرار دهد.
The main objective of this study is to explore and understand Trump's grand strategy for International System. Indeed the main argument here is: what is the relation between Trump's foreign strategy and the strategy followed so far, in different ways, by American former president? It is necessary to note that since world war II American grand strategy has been constituted on three pillars: firm military primacy hegemonic enlargement, support for free trade and promotion of democracy. These have been pursued, with vying degrees in operation and tactics, differently by American president. Among these, however, only military primacy is emphasized by Trump's and the other two are not considered as serving American interests and are cast away in different manners by Jackson there fore, the by pothesis in this study is that the foreign policy advocated by Trump does not serve parse American interests as constituted on the basis of Jacksonism in American leadership, support for free trade, and promotion of democracy for it fails internationalism and Wilsonism. The findings suggest that jacksonism most closely related to trump's foreign policy. This study seeks to explore the argument and the by pothesis in a descriptive analytical framework.
خلاصه ماشینی:
براين اساس فرضيه مقاله حاضر بدين گونه مطرح ميشود که راهبرد سياست خارجي ترامپ برپايه «جکسونيسم »، رهبري جهاني، گسترش تجارت آزاد و دموکراسي را فينفسه درراستاي منافع امريکا نميداند و درپي کنارگذاشتن اصول بين الملل گرايي ليبرال و ديدگاه هاي «ويلسون » است .
اين عدم قطعيت در حدي است که باوجود نزديک شدن به پايان دوره اول رياست جمهوري ترامپ ، کاملا مشخص نيست که آيا امريکا براي تداوم نقش رهبري خود در حمايت از نظم بين الملل کنوني و تقويت پايه هاي آن ، حمايت و پشتيباني از اصول و ضوابط اين نظم و همچنين نهادهاي بين المللي مرتبط با آن ، تمايل و توانايي لازم را دارد يا خير؟ به واقع ، انتخابات سال ٢٠١٦ در امريکا نشان دهنده کاهش جدي اجماع بين دو حزب بر سر محورهاي اصلي تشکيل دهنده راهبرد کلان امريکا در دوران بعد از جنگ شامل موارد زير بوده است : حفظ برتري نظامي که ريشه در برتري کمي و کيفي اين بخش و راهبرد مشارکت گسترده دارد و حضور در صحنه هاي جهاني و تشکيل پيمان ها و ائتلاف هاي جهاني از مشخصه هاي چنين اولويتي است ، تقويت «سياست جهاني درهاي باز»١ که جلوه آن ترويج «نظم اقتصادي چندجانبه و قانون محور»٢ است و بالاخره سياست هايي با هدف پيشبرد دموکراسي و حقوق بشر.