چکیده:
هایدگر از جمله فیلسوفانی است که در فلسفة خود بیشترین کوششها را در جهت گذار از طرح معرفتشناختی سوبژکتیویسم به انجام رسانده است. او مساعی خود در باب این مسئله را از وجوه گوناگونی پیگیری کرده است. این مقاله اما به طور خاص درصدد است تا چگونگی گذار هایدگر از سوبژکتیویسم را از منظر «زبان» و در اندیشة متقدم و متأخر او بررسی کند. از همینرو، نخست مؤلفههای اصلی طرح سوبژکتیویستی شناخت را بررسی و تحلیل خواهیم کرد؛ سپس به کمک بصیرتهایی که هایدگر در آثار خود در مورد زبان به دست داده است، همچون در نظر گرفتن زبان به عنوان یک اگزیستنسیال برای دازاین، بازتعریف مفاهیمی چون حقیقت بهمثابه ناپوشیدگی و لوگوس بهمثابه گفتار، و همچنین تاکید بر نسبت میان زبان و وجود که به نحو تاریخی تعین مییابد، میکوشیم مدعای خود را موجه سازیم. مدعا آن است که طرح معرفتشناختی سوبژکتیویسم که شناخت را صرفاً بر اساس فعالیت محض سوبژکتیویته تبیین میکند و از وجه هرمنوتیک زبان و نقش آن در گشایش، انکشاف و شناختپذیر کردن موجودات غفلت میورزد نمیتواند تصویری درست از نحوة دسترسی انسان به جهان به دست دهد.
Heidegger is one of the philosophers who has made the most effort in his philosophy to pass from the epistemological project of subjectivism. He has pursued his own efforts on this issue in various aspects. This paper, however, specifically seeks to examine Heidegger's passing from subjectivism from a language aspect in his early and later thought. Therefore, we will first study and analyze the main components of the subjectivist project of knowledge. Then, with the insights that Heidegger has given in his work on language, such as considering language as an existential for Dasein, redefining concepts such as truth as unconcealment and logos as discourse, as well as emphasizing the relation between language and being that Historically determined, we try to justify our claim. It is argued that the epistemological project of subjectivism, which explains knowledge only on the basis of pure subjective activity, and neglects the hermeneutical aspect of language and its role in opening, disclosure and intelligibility of beings, cannot give a proper picture of how human access to the world is.
خلاصه ماشینی:
از همين رو، نخست مؤلفه هاي اصلي طرح سوبژکتيويستي شناخت را بررسي و تحليل خواهيم کرد؛ سپس به کمک بصيرت هايي که هايدگر در آثار خود در مورد زبان به دست داده است ، هم چون در نظر گرفتن زبـان بـه عنوان يک اگزيستنسيال براي دازاين ، بازتعريف مفاهيمي چون حقيقت به مثابه ناپوشـيدگي و لوگـوس بـه مثابـه گفتـار، و هم چنين تاکيد بر نسبت ميان زبان و وجود که به نحو تاريخي تعين مييابد، ميکوشيم مدعاي خود را موجه سازيم .
مدعا آن است که طرح معرفت شناختي سوبژکتيويسم که شناخت را صرفًا بر اساس فعاليت محض سوبژکتيويته تبيين ميکند و از وجه هرمنوتيک زبان و نقش آن در گشايش ، انکشاف و شناخت پـذير کـردن موجـودات غفلـت مـيورزد نمـيتوانـد تصويري درست از نحوة دسترسي انسان به جهان به دست دهد.
اين در حـالي اسـت کـه حيـث هرمنوتيـک زبـان کـه بـا روابـط تودستي دازاين متناظر است ، همواره موجود را به مثابه چيزي، هم چون ابزار، ميفهمد و بـدين ترتيـب پـيش از آن که موضوع حکم خويش قرار دهد، به آن اجازه ميدهد تا نخست در جهان دازاين مجال ظهور داشته باشد.
بنابراين ، گفتار که وجه هرمنوتيـک زبـان را نشان ميدهد اين همان با تماميت واژه هاي موجود در يک زبان يا حتي همۀ زبان ها نيست ، بلکه چيزي مربوط به دازاين و ساختار اگزيستنسيال يعني در جهان بودن اوست (٣-٩٢ ,Ibid).
ايـن در حـالي اسـت کـه بـه واسطۀ وجه هرمنوتيک زبان ، يعني اظهار فهم پذيري درـ جهان ـ بودن ، همواره پـيش از هـر شـناخت سـوبژکتيو تحت مقولات آگاهي، جهان براي دازاين مکشوف و آشکار شده است .