خلاصه ماشینی:
"از وی دفترهای شعری زیادی منتشر شده است.
ترجمه شده است.
اندوه دستان ظریفشان را سفید سفید سفید و برخی سبزه سفید و برخی سبزه،برخی زرد دستان ظریفشان را خواهی آزرد؟ شبی که او روبند عروسیاش را بر سبیل پرپشت مرد خود میگشاید، شبی که پرمیکند دشت و کوهستان آغوش گرمش را صورت گلفامش را با سکوت تنهایی و حسرت مرد، این دستان ظریف را خواهی آزرد؟ بام تا شام بیل و کلنگ و خشت و آجر این دستان ظریف را خواهی آزرد؟ آشنا با گل پرنده گندم و جو آشنا با خاک تیرهی مزار در سوگمادر این دستان ظریف را خواهی آزرد؟ نه راهی به عرش بلندت، نه برمیتابد سکوت سنگینت را، نه اینکه پس بگیری زیباییاش را دستان ظریفشان را بگو!خدایا!بگو!
خواهی آزرد؟ همیشه در این فکرم همیشه در این فکرم: نه جلوهای خانهها را نه راهها را خنکای بکری نه جان تازهای درختان را نه بر دیوارهای شب،درشتناک نوشتههایی."