چکیده:
تشبیه و در شکل عامّتر آن تصویر، از منظرهای گوناگون قابل تحلیل است؛ یکی از این منظرها مسئلۀ عناصر و مصالحی است که در ساخت تصویر بهکارمیروند و تأثیر و نقشی که این عناصر در بلاغت شعر و معناهای ضمنی و کنایی دارند. ما در این مقاله، پس از نگاهی اجمالی به برخی دلالتهای تصویر، به دو کارکرد مهم در دلالتانگیزی موادّ تصویر خواهیم پرداخت: نخست، نقش اجزای تصویر در ساخت و پرداخت «لحن» و اینکه چگونه با انتخاب عناصری متفاوت در تصویر میتوان لحن و فضایی متفاوت آفرید. لحن، حاصل همگونی و همسویی خانوادة کلمات است، امّا گاهی ناهماهنگی میان واژگان و موضوع و مضمون، خود به خلق لحنی با دلالتهای کنایی و ضمنی منجر میشود. دوم، استعداد و ظرفیّت «مشبّهٌبه» و «عناصر تمثیل» در آفرینش تداعیهای ضمنی و ثانوی تاآنجاکه گاه نقش این عناصر و دلالتهای کنایی آنها از کارکرد وجه شبه و اغراض آن اهمّیّت بیشتری مییابد. انتخاب مشبّهٌبه، نهتنها درجهت اغراق یا تبیین مشبّه است، که گاهی ظرفیّت تداعیهای آن، مشبّهٌبه را به کانون اصلی تشبیه و معنا تبدیل میکند. در این میان کوشیدهایم ابهام احتمالی هر مطلب را با نمونههای شعری و تحلیل آنها روشن سازیم.
Simile, and generally imagery, can be analyzed from a myriad of perspectives. Amongst them is the elements of images — their effects and roles in the rhetoric of a given poem and in its ironic meanings. This paper studies two prominent functions of the signification of the elements of imagery. First, we analyze the role the elements of images play in constructing the tone. To do so, we demonstrate how different selections of elements form different kinds of textual tone and ambience. Second, we examine the potential and capacity of the vehicle and the elements of simile in generating their implicit and secondary implications. This potential is sometimes fulfilled to the extent that these elements and their ironic significations assume a more crucial role than the grounds of a simile. Thus, the function of vehicle may go beyond exaggeration or expounding on the tenor and its potential implications may turn it into the main locus of simile and signification. The paper provides examples from some poems in order to avoid any ambiguity.
خلاصه ماشینی:
فراتر از حوزٔە کلمات منفرد، گونه هاي تعبير يک معنا و تفاوت در هيئت تصاوير نيز، در القاي انواع حالات روحي و نوع تأثيري که در احساسات برميانگيزند، مراتب مختلفي دارند؛ چنان که بالي (Bally) در مباحث سبک شناسي توصيفي توصيه ميکند که عباراتي را که محتواي واحدي دارند، امّا بيانگر احساسات و عواطف متفاوتي هستند، ميبايد جمع آوري و طبقه بندي کرد؛ چراکه تمايز سبک ها را ميتوان از اشکال کاربرد چنين عباراتي بازشناخت (١١٢ :١٩٩٣ ,peck; coyle)؛ مثلاً عباراتي مانند «به دنيا آمد»، «چشم به جهان گشود»، «جهان را به عفونت وجود خود آلود»، «باغ زمانه به بوي بهار حيات او زنده گشت » در بيان ميلاد کسي، در يک سطح از القاي احساس و با يک زمينۀ عاطفي قرار ندارند و همين اختلاف ها اسباب تفاوت سبک هاست .
پس همواره احتمال خطا در دريافت يکي از وجوه مشبّهٌ به وجود دارد؛ مثلاً شاهزاده افسر، بر قطعۀ زير از بهار خرده گرفته : پــافشاري و استقــامت ميــخ ســـزد ار عبــرت بشــر گــردد بر سـرش هرچه بيشتر کوبنــد پايــداريـــش بيشتـــر گـــردد (بهار، ١٣٨٠: ٤٤٥/٢) و گفته است : بــس شگفت است از بهـار مــــرا کــه ستوده ست پافشاري ميــخ چـون زنندش به سـر فـروبنشست پس کجــا بـود استــواري ميــخ پسـت گــردد ستـم پذيــر شـــود ناستــوده ست استــواري ميــخ (همان : ٤٨٣) اختلاف از آنجاست که هرکدام «فرورفتن ميخ » را از وجه و منظري متفاوت تأويل کرده است و البتّه هر دو تصوير و وجه شبهي که ساخته اند، توجيه پذير است ؛ در بيت سعدي نيز نکته در اين است که تناسب ميان خانوادٔە کلمات با زمينۀ کلام کم است ، چرا که مشبّهٌ به غير از وجه شبه موردنظر، بالقوه زمينه هاي عاطفي ديگري را هم به ذهن ميآورد و ازهمين رو بايد مواد تصوير با نوع مضمون هماهنگ باشد.