خلاصه ماشینی:
"عید نوروز برخلاف دوران دور بچگی که همیشه برایم لذتبخش و شادیآفرین بود مدتهاست که در من احساس دوگانه ایجاد میکند.
حالا که سالها از آن دوران کودکی گذشته است و خودم صاحب خانواده شدهام اما شعف و شادی عید نوروز به شکل دیگری در من باقیمانده است:احساس توام و دوگانهی تلخی و شادی!
حتا در هنگام عبور اجباری از کنار مغازهها و فروشگاهها و محل خرید مردم و یا نظارهی کسانی که به قولی مانند مورچهها بارکشی میکنند این نگاه دست از سرم بر نمیدارد.
این نگاه یا نگاهها ولم نمیکنند و هرچه به عید نوروز نزدیک میشویم هم زیادی تعدادشان و هم نزدیکیشان را نسبت به قبل بیشتر حس میکنم تا حدی که وجودشان را به جسم من تحمیل میکنند و تمام تاروپودم را چنگ میاندازد و سخت عذابم میدهند."