چکیده:
در طول تاریخ مکتوب فلسفه، دیدگاههای گوناگونی پیرامون حرکت پدید آمده است. در این میان تنها نظریه «قوه» ارسطو بود که بیش از همه مقبول فیلسوفان پس از وی به ویژه فیلسوفان مسلمان واقع شد. او هیولا را جوهری سراسر قوه میدانست که با انضمام به صورت جسمیه، جسم را تشکیل میدهد و پذیرای تحولات آن میشود. فیلسوفان اسلامی به ویژه ابن سینا ضمن پذیرش این مطلب، براهین متعددی بر آن اقامه کردند و از آن هنگام، این براهین مورد بازبینی فیلسوفان بوده و گاه ـ به ویژه در دوره معاصرـ نزد برخی اندیشهورزان چنان با دیده انکار نگریسته شده که به امری کاملاً ذهنی فروکاهیده است. با توجه به نقش مهم این اندیشه در تبیین دگرگونیهای جهان هستی و اینکه یکی از مهمترین این براهین، برهان «قوه و فعل» است، این پژوهش هم میکوشد نشان دهد بیشتر نقدهای وارد بر این برهان، مبنایی است و این برهان از انسجام بالایی در فلسفه مشاء برخوردار است و هم تلاش میکند ظرفیت آن را برای پذیرش ویراستی صدرایی بسنجد. اهمیت این موضوع در تقویت جایگاه نظام مادر فلسفه اسلامی یعنی فلسفه مشاء در یکی از مهمترین آموزههای فلسفی، یعنی «قوه و فعل» است که خود زمینهساز تبیین دقیقتر آموزه سترگ حرکت جوهری و تعیین قلمرو آن است.
During the written history of philosophy, various views on movement have emerged, among these, it was only Aristotle’s theory of “power” that became most popular with the philosophers after him, especially Muslim philosophers. He considered the hyle to be a complete essence which, together with the physical form, constitutes the body and receives its transformations. Islamic philosophers, especially Ibn Sina, while accepting this, presented several proofs on it, and since then these proofs have been reviewed by philosophers and sometimes -especially in the contemporary period- have been viewed with such denial by some thinkers which has been reduced to something completely mental. Due to the important role of this idea in explaining the changes in the universe and that one of the most important of these proofs is the proof of “power and action”. This study also tries to show that most of the criticisms of this proof are fundamental and this proof has a high degree of unity in Peripatetic philosophy and also tries to analyze its capacity to accept ৡadra’s editorial. The importance of this issue in strengthening the position of the origin system of Islamic philosophy, i. e. peripatetic philosophy, in one of the most important philosophical teachings; i. e. “power and action” that itself lays the groundwork for a more accurate explanation of the great doctrine of substantive motion (movement-in-substance) and its determination of area.
خلاصه ماشینی:
اشکال جایگزینی ماده با جسم مستعد همچنان که جسم به خودی خود سفید نیست و با عروض سفیدی بر آن سفید میشود و این امر مستلزم ذاتی بودن سفیدی برای آن نیست، ممکن است صورت جسمیه نیز که به عنوان یک فعلیت، مستعد فعلیتی نیست، با عروض امکان استعدادی، نسبت به فعلیتی مستعد شود، بیآنکه نیازمند داشتن بخش جوهری هیولانی باشد (صدرالدین شیرازی، 1981: 5/111ـ112؛ طباطبایی، 1416: 100).
ثانیاً، واسطه در عروض بودن استعداد، که به منظور تثبیت اشکال مورد بحث بر برهان قوه و فعل مطرح شده است، با این هدف هماهنگ نیست؛ چرا که مراد از اشکال بر تحقق ماده نخستین آن است که نشان دهد عروض و وساطت استعداد، همان کار جوهر مادی را انجام میدهد تا به این ترتیب جوهر هیولانی به شیوه تیغ اوکام ابطال شود و گفته شود که حقیقتاً خود جسم است که کمالات ثانوی خویش را قبول میکند؛ حال آنکه این نکته تنها به وساطت استعداد در ثبوت آن صفت محقق میشود، نه وساطت در عروض، و به اختصار، مقصود این بوده که اثبات شود چون استعداد عرض است و عرض وجود للجسم دارد، پس وجود استعداد حقیقتاً همان قابل بودن خود جسم است و از این رو برای قابل بودن جسم، به هیولا نیاز نیست و جوهر مادی، موجودی زیادی و بیدلیل است.
از سویی بر پایه برهان قوه و فعل، هر چیزی که چنین وضعیتی داشته باشد، مرکب از هیولا و صورت جسمیه است؛ نتیجه آنکه هیولا نیز از دو حیثیت خارجیِ بالفعل و بالقوۀ دیگری مرکب است و با نقل کلام به هیولای جدید، همین روند بیآنکه پایانی داشته باشد، ادامه مییابد و به تسلسل محال میانجامد (همو، 1404الف: 67 ؛ صدرالدین شیرازی، 1981: 5/116ـ117)؛ چرا که میان اجناس عالی و متوسط، ترتبی ذاتی برقرار است.