چکیده:
امویان و عربهای مسلمان از طریق فتوح پا به درون جامعهی ایرانی گذاشتند، درحالی که خود هنوز نتوانسته بودند تفکراتی جاهلی را که قبلاً با آن خوگرفته بودند، به کلی کنار بگذارند. بنابراین مردم این جامعه را از هر طبقه و گروه موالی خواندند. با محروم کردن بسیاری از آنها از بخشهای از حقوق مدنی و اجتماعی خود که در اسلام مورد تصریح قرار گرفته بود زمینه به وجود آمدن گروهی ابتدا ناراضی و سپس منتقد و مساوات طلب، سرانجام معارض ضدعرب تحت عنوان شعوبیه را به وجود آوردند. این گروه با فعالیتهای ادبی و سیاسی، و پنهان شدن در لفافه مرام و مسلکهای گوناگون، امکان تعامل و حضور طبقات فرادست و فرودست ایرانی را درحرکتهای مخالف دولت اموی چون قیام حارثبنسریج، قیام ابناشعث، خوارج ... فراهم آورد. این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی و شیوهی جمعآوری دادهها از منابع تاریخی، نقش شعوبیه را در برانگیختن و حضور طبقات ایرانی(فرادست و فرودست) ایرانی در حرکتهایی که به مخالفت با دولت اموی شکل گرفت، مورد مطالعه قرار داده است.
The Umayyad and the Arabs, unable to put aside the Jahiliyyah’s thoughts thoroughly, entered Iran’s society via their conquests. As a result, they called the Iranian, of all classes and groups, Mawali. By depriving the nation of their social civil rights, they contributed to the formation of a criticizing and then conflicting group, i.e. Shu'ubiyya. Through their literal and political practices, and also disguising themselves in a variety of ideologies and manners, they were able to assist the Iranian underprivileged and wealthy groups to interact and attend in movements against Umayyad government, like Al-Harith ibn Surayj’s uprising, Al-Ash'ath ibn Qays’s uprising, and Khawarij. This study tried to investigate the role played by Shu'ubiyya in interaction and presence of Iranian underprivileged and wealthy classes in movements against Umayyad government by studying primary resources and using a historical research.
خلاصه ماشینی:
با این تفاوت که در عصر خلفای راشدین فتوح با هدف پیشبرد اسلام و جهاد فیسبیلالله و عاری از تجاوز و سلطة سیاسی بود، اما در عصر اموی این هدف مقدس تغییر یافت و جای خود را به سلطهگری و کسب غنمیت و ثروت بیشتر داد، چنانکه حیان نَبَطی که در نبرد بین قتبیۀبن مسلم و وکیع، نمایندة موالی و طرفدار وکیع بود، به عجمان همراه خود گفت: «اینان برای چیزی جز دین میجنگند» (ابنمسکویه 1389: ج 2، 429) و همین امر به قیامهای ضد اموی در سرزمینهای خلافت اموی منجر شد، مانند قیام حارثبن سریج و قیام مردم گرگان (طبری 1375: ج 9، 4143؛ ابناسفندیار بیتا: ج 1، 164).
ازآنرو که خصلت سیاسی طبقة ممتاز ایران (متشکل از اشراف، فئودالها، نخبگان، و خردمندان ایرانی) یا همان میراثبرانِ طبقات عالی دوران ساسانی نمایندگی نیروهای ملی بود و افراد آن در سراسر کشور به اشکال گوناگون، مانند گردآمدن در مجالس و محافل محلی و جشنها و میهمانیهای خصوصی، با یکدیگر ارتباط داشتند و ازآنجاکه در بعد مالی، سازماندهی، و فکری توانمند بودند، آنگاه که نتوانستند درمقابل اشغال ایران بهدست اعراب مسلمان مقاومتی جدی سازماندهی کنند، به نارضایتی تودهها و فرودستان ایرانی متوسل شدند و هر نوع حرکت و جنبش مردمی علیه امویان و اعراب را مدیریت میکردند و کمک مالی میرساندند (کمکهای فیروز بزرگزاده ایرانی در قیام ابناشعث و کمکهای سنباد دهقان نیشابور به ابومسلم در آغاز قیام بنیعباس) (تاریخ سیستان 1352: 19؛ نظامالملک 1347: 279-280) و از هر نهضت اجتماعی مانند خوارج، علویان، و حرکتها و قیامهایی مانند قیام مردم گرگان، قیام حارثبن سریج، و قیام ابناشعث حمایت میکردند.