چکیده:
در ریختشناسی افسانههای سحرآمیز، پراپ دو نوع وضعیت آغازین را تشخیص میدهد که یکی را کمبود مینامد و دیگری را شرارت و هر دو را وضعیتهایی خودبهخودی و اصیل میداند. در این مقاله، فرض بر این است که نخست این الگوها معنا دارند و دوم کمبود همواره در شرارت منشأ دارد و در اندیشۀ ایرانی وضعیتی مستقل و قائمبهذات نیست. برای کشف معنای این الگوها، افسانههای سحرآمیز بهصورت تطبیقی با داستانهای اسطورهای و حماسۀ ملی ایران، مطالعه شدهاند. روش تحلیل، ساختارگرایانه و درزمانی است. نتیجۀ پژوهش از این قرار است: اسطورههای آفرینش دو الگو دارند که هر دو مبتنی بر تنازع و تزاحم دو نیروی متضاد است که یکی آفریننده است و دیگری ویرانگر. در اولی، نیروی آفریننده به گوهر یا عنصری نیاز دارد که کیهان مادی از آن ساخته میشود یا وجود کیهان مادی به آن بازبسته است. این الگو در افسانههای سحرآمیز بهصورت وضعیت کمبود نمایان میشود. در الگوی دوم، نیروی آفریننده، کیهان را در وضعیت ایدئال میآفریند؛ اما این کیهان مورد هجوم نیروهای ویرانگر قرار میگیرد و از صورت ایدئال خارج میشود. این الگو در افسانههای سحرآمیز
بهصورت وضعیت شرارت نمایان میشود.
Propp recognizes two initial situations in the morphology of Russian fairy tales: defect and evildoing; however, he considers both as original spontaneous situations. In this article, it is assumed that these patterns are significant and also the deficiency has always its origin in evildoing, but this is not an independent condition in the Iranian thought. To discover the meaning of these patterns, the fairy tales and Iranian myths as well as the national epics have been comparatively studied. The analytical method is structuralism and diachronic. The results of the study show that the myths of creation have two models, both based on the struggle and conflict of two opposing forces; however, one is creative and the other is destructive. In the first, the creator needs an element based on which the material universe is made or dependent on. This model appears in the magical legends as a defect situation. In the second one, the creator creates the universe in an ideal situation, but it can be invaded by the devastating forces and exit from its ideal situation. This pattern appears in the magical legends as the evildoing situation.
خلاصه ماشینی:
البته ، پراپ خود به بافت اجتماعي و فرهنگي داستان توجه ندارد و متأثر از فرماليسيم روسي تنها به ساختار متن مي پردازد؛ اما اين رويکرد به مرور با روايت شناسي پساکلاسيک جايگزين ميشود که علاوه بر عوامل درون متني به عوامل برون متني مثل ذهنيت داستاني، بافت و ساير مؤلفه هاي فرهنگي نيز اهميت مي دهد (حري، ١٣٨٧: ١٧).
برخي صرفا به ريخت شناسي داستان واحدي با الگوي پراپ پرداخته اند که ضرورتا متن را از زمينۀ فرهنگي آن خارج کرده اند؛ زيرا از نظر روشي از تک متن امکان استخراج هيچ ساختار معناداري متکي بر فرهنگ مولد متن وجود ندارد (ازجمله نک : روحاني و عنايتي 84 قاديکلايي، ١٣٨٨: ١١٩ - ١٤٣؛ خائفي و فيضي گنجين ، ١٣٨٦: ٣٣ - ٥١؛ ميرهاشمي و سعادتينيا، ١٣٩٥: ٧٣ - ٨٩؛ فرضي و فخيمي فاريابي، ١٣٩٦: ١١٩ - ١٣٢؛ مجوزي و نوري، ١٣٩٦: ١٤٣ - ١٨٢؛ عليحوري، ١٣٩٤: ١٠٥ - ١٣٢؛ استاجي و رمشکي، ١٣٩٢: ٣٧ - ٥٢).
پگاه خديش (١٣٩١: ٨٣ - ٨٨) با ريخت شناسي افسانه هاي سحرآميز ايراني به اين نتيجه رسيده است که وضعيت آغازين افسانه هاي سحرآميز ايراني نيز از همين دو حالت پيروي ميکنند و بس ؛ اما در افسانه هاي ايراني، اگرچه باز شرارت بر کمبود تقدم دارد، خلاف آنچه پراپ دربارة افسانه هاي روسي ميگويد، کمبود يک کارکرد خودبه خودي يا ذاتي نيست ؛ بلکه در ادامۀ افسانه ديده ميشود که آن هم مبتني بر 86 شرارتي است که در آغاز افسانه روايت نشده است .