چکیده:
رفتار جنایی که گاه با واکنش اجتماعی روبهروست، در پرتو پارادایمهای متفاوتی قابل بررسی است. یکی از پارادایم-های حاکم بر رفتار که کمتر به آن پرداخته میشود، پارادایم رفتارگراست. از این منظر، پارهای از رفتارهای آدمی زیرتاثیر فرایند شرطیسازی در قالب رابطۀ محرک ـ پاسخ بروز مییابد. هدف این پژوهش، بررسی کیفیت رفتار جنایی و مولفههای کارآمدی کیفر از منظر پارادایم رفتارگراست. پژوهش پیش رو با روش توصیفی ـ تحلیلی نشان میدهد که فرایند شکلگیری برخی رفتارهای جنایی مبتنی بر پارادایم رفتارگرا بوده و ارتکاب جرم بر مبنای ارادۀ غیرعقلانی مجرم زیرتاثیر شرطی سازی رفتار صورت میپذیرد. از این رو، تاکید میورزد که برای مقابله با این دسته از جرایم، لازم است مجازاتهایی انتخاب شوند که در خاموشی رفتار جنایی شرطیشده موثر باشند؛ و تلاش میکند تحقق این هدف را با ارزیابی قابلیت یا عدم قابلیت انطباق چهار هدف «سزادهی»، «ناتوانسازی»، «ارعاب»، و «اصلاح و درمان» با پارادایم رفتارگرا بررسی نماید.
Criminal behavior ,sometimes encountered by social reaction, can be investigated based on different paradigms. One of these paradigms that is less relevant is the behavioral paradigm. From this perspective, a number of human behaviors arise from the conditioning process based on the response stimulus relationship. The purpose of the research is to examine the beginning of criminal behavior and the efficiency components of punishment from the perspective of behavioral paradigm. The present research by descriptive-analytic method shows that the process of forming some criminal behaviors is based on the behavioral paradigm and the crime is based on the irrational will of the offender and is influenced by the conditioning of behavior. therefore, emphasizes that to deal with these crimes, it is necessary that the sanctions chosen are effective in silencing criminal behavior Conditioned; and tries to examine this objective by assessing the ability or inability to adapt the four objectives of "retribution", "incapacitation", "intimidation", and "rehabilitation and treatment" to the behavioral paradigm.
خلاصه ماشینی:
اهداف مجازات در پرتو پارادايم رفتارگرا 87 رفتاري، نفي يا کم رنگ بودن نقش اراده در بروز رفتار بود، بدين توضيح که رفتار آدمي نه محصول ارادة برخاسته از فرايند شناختي، بلکه برآمدِ يک فرايند مکانيکي تلقّي گشته که ناخودآگاه در برابر محرّکهاي بيروني بروز مييابد؛ براي مثال ، مردمک چشم آدمي بدان سبب بر اثر تابش نور زياد يا هر صاعقۀ نوراني تنگ ميشود که وي چنين پاسخي را از بدو توّلد در برابر محرّک مذکور آموخته است .
به رغم آنچه گذشت ، اين سؤال قابل طرح است که چنانچه فرايند شرطي شدن در زمينه اي خاص به صورت هنجاري صورت پذيرد، آيا ميتوان عدم انحراف آدمي را در زمينۀ مورد نظر تضمين کرد؟ براي مثال ، چنانچه پاسخ کودک نسبت به محرّکهاي خشم آور به صورت «کنترل خشم » شرطي گردد، آيا ارتکاب جرم در نتيجۀ اهانت به وي منتفي خواهد بود؟ اگرچه مطابق با پارادايم رفتاري، پاسخْ مثبت خواهد بود، امّا بر مبناي تفصيلي که در ابتداي بحث مبني بر تعديل نظرّيه هاي تبيين رفتار جنايي صورت پذيرفت ، پاسخْ منفي است ؛ زيرا فرايند شکل گيري رفتار جنايي در مرحلۀ شرطي شدن رفتار پايان نميپذيرد تا بتوان کيفّيت رفتار افراد جامعه را بر مبناي کيفيت شرطي شدن رفتار ايشان پيش بيني کرد، بلکه پس از اين مرحله ، رفتارِ شرطيشده در آماج عوامل اجتماعيِ اصلاحي يا جرم زا قرار خواهد گرفت .
Behavior analysis and learning, 5th ed, New York, Psychology press.