چکیده:
زمانی که جرج لیکاف مقاله علوم اجتماعی عصبشناسی را چاپ کرد و در آن با دلایل چهاردهگانهای اثبات نمود که استدلال یک امر عصبشناسی است، نگاهی نوین و جدید به دیگر شقوق جامعهشناسی از جمله علوم سیاسی به وجود آمده است. مطالعات علوم عصبشناسی در حوزه سیاست باعث شد که ابعاد پنهان علم سیاست در مغز بر کنشهای سیاسی تا حدودی آشکار شود.
این مطالعات اگرچه میزان شناخت ما را به فرایند عملکرد مغز در کنشهای سیاسی بهبود میبخشید، امّا بهصورت جزیرهای مفاهیم سیاسی را در مغزها بررسی کرده و نتوانسته است قدرت پیشبینی به سیاسیون در پیشبینی رفتار مردم بدهد. بنابراین، لزوم مطالعات جدید براساس رویکردشناختی حس میشود تا بتوان روشهای تصمیمگیریهای سیاسی افراد را شناخته و کنشگران سیاسی توان پیشبینی افراد را پیدا کنند.
در این پژوهش پژوهشگران به دنبال ارائه الگوی تصمیمگیری افراد با رویکردشناختی، در کنشهای سیاسی بوده و با انجام مطالعات میدانی و به روش دلفی ابتدا مولفههای الگوی بازاریابی سیاسیشناختی را شناسایی و سپس مورد ارزیابی قرار دادهاند و معتقدند به آن دست پیدا کردهاند.
When George Lycaf published the paper on social science in neuroscience and argued for some reason that argument is a subject of neurology, a new look has been made into other aspects of sociology, including political science. Cognitive science studies in the field of politics have made partially revealing the hidden dimensions of political politics in political action. These studies, although improving our understanding of the process of brain function in political action, island-wide examine political concepts in the brain. It has failed to give political power the power to predict. Thus, the need for new studies is based on a cognitive approach. In this study, the researchers sought to present a decision-making model of people with a cognitive approach to political action, and by conducting field studies and the Delphi method, they first identified and evaluated the components of the cognitive political marketing model and believed they achieved it.