چکیده:
بحث از نکتههای عرفانی در نوشتههای ابنسینا، این پرسش را پیش روی پژوهشگران نهاده است که آیا میتوان او را یک نظریهپرداز در گستره عرفان تلقی کرد یا این مباحث او را باید به صورتی دیگر، تفسیر نمود. آیا ابنسینا فقط فیلسوف مشائی است یا بهاصطلاح خودش فیلسوف مشرقی؟ آیا میتوان او را عارفی با جهانبینی عرفانی دانست؟ در این نوشتار نخست، دیدگاه مخالفان و موافقان عرفان شیخالرئیس را بررسی میکنیم. آنگاه دیدگاه ابنسینا را دربارۀ گرایش به مشائیان، نوافلاطونیان یا عرفان در سخنانش جستوجو میکنیم. سپس با بررسی آثار فلسفی و عرفانی او گرایشش را به سلوک عقلی محض، عرفانی، هم عقلی و هم عرفانی، یا تفکیک دوران زندگی علمی او به دو دورۀ گرایش فلسفی مشائی و گرایش باطنی میسنجیم. درنهایت میکوشیم، نشان دهیم ابنسینا افزون بر اینکه مشائی و اهل برهان است به عرفان و سلوک باطنی نیز عالِم بوده، حتا از آن بهرهمند است.
Drawing on Ibn Sina's writings, scholars' attention has been drawn to the question of whether he can be considered as a theoretician in mystical arena or his writings should be interpreted in a different way. Is Ibn Sina a Peripatetic Philosopher or, as he calls himself, an enlightened philosopher? Can he be call a mystic with a mystical world view? This article first addresses both proponents' and opponents's views as regards Ibn Sina's mysticism. Then we go through his writings to explore whether he has a tendency towards peripateticism, Neoplatonism, or mysticism. After that examing his philosophical and mystical works, we explore whether his has a tendency towards pure rationalism, mysticism, a combination of both or we can see in his scholarly life tendency towards peripatetic philosophy and esotericism. Finally, it is concluded that in addition to being Peripatetic and rationalistic philosopher, he was cognizant of mysticism and esotericism and even he himself was of the type.
خلاصه ماشینی:
این تضاد را میتوان میان آموزگاران فلسفه و عرفان این زمان نیز نگریست؛ برای نمونه دکتر جهانگیری که خود از آموزگاران فلسفه است و نوشتههایی دربارۀ عرفان محییالدین عربی و فلسفۀ مشائی دارد، بسیار پافشاری میکند که ابنسینا هرگز عارف باورمند به سلوک باطنی نبوده است.
ایشان با نظریۀ دکتر سیاسی موافق است: دیدگاه ابنسینا دربارۀ عقول مختلف و دخالت آنها در چگونگی به دست آوردن معرفت و وصول به حق تا حدی جنبۀ عرفانی فلسفۀ این حکیم را آشکار و روشن میسازد که نسبت به اشراق و کشف و شهود باورمند است؛ یعنی حکمت افلاطون و نوافلاطونیان نیز در اندیشه او بیتأثیر نبوده است.
» (طوسی و فخر رازی، 1404: 2/100) فخر رازی، متکلم اشعری و فیلسوف، در اینجا بهدرستی قضاوت کرده است؛ زیرا ابنسینا در نخستین فصل این نمط با عنوان «تنبیهٌ» به مقامها و درجههای عارفان در سلوک باطنی اشاره میکند و میگوید این درجههای معنوی به سالک اختصاص دارد و سالک با اینکه در ظاهر میان مردم و با آنان زندگی میکند، در درون متوجه عالم قدس و قدسیان است.
(ابنسینا، 1383: 3/ 363) بنابراین ابنسینا از آغاز نمط نهم با اشاره به مقدمههای سِیروسلوک و منازل و مراتبی که عارف در این سلوک به آنها میرسد، عرفان عارفان را با کمال استقبال تفسیر و دربارۀ آنها بحث میکند.