چکیده:
سیمرغ یکی از موجودات رازآمیز شاهنامه، ادب حماسی و طومارهای نقالی است که در بسیاری از موارد با کارکیاییهای خود، سرنوشت جنگ یا قهرمان را دگرگون میکند؛ اما با وجود جایگاه برجستۀ این پرندۀ شگرف در گسترۀ ادب حماسی و طومارهای نقالی، تاکنون سیر تطوّر و کارکیاییهای او به شکلی متمرکز بررسی نشده است. از این رو در این جستار کوشش شده که به شکلی جامع، سیر تطور و کارکیاییهای سیمرغ در سه حوزۀ ادبیات پیش از اسلام، ادب حماسی وطومارهای نقالی بررسی گردد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که بر خلاف شاهنامه که تنها سیمرغ در دو مورد به وسیلۀ زال فراخوانده میشود، در گسترۀ منظومههای پهلوانی و حماسههای منثور پس از شاهنامه، طومارهای نقالیو ادب عامه، کارکیاییهای بسیار گستردهتری به این پرنده منسوب است که برخی از آنها به شرح زیر است: کمک به دستیابی فرامرز به جزیرۀ مرنج، یاری خواستن از سام برای رهایی از چنگ ارقمدیو، طلسم کردن شهر ارم، یاری رستم در شکست سرخاب دیو و رهایی رخش، یاری رستم در شکست جبّارشاه، یاری رستم در بازپس ستاندن انگشتری حضرت سلیمان (ع) از صخرۀ دیو، فراخواندن زال و سپاهیانش به گروش به دین اسلام، پیشگویی شکست ضحاک، حمایت از فریدون، پی افکندن درفش کاویانی و جنگافزارهای فریدون، پروراندن زال، رهایی کیکاووس از چاه مازندران، یافتن رخش و آگاه کردن زال از زنده ماندن فرامرز، کشتن اسفندیار، خدمت گرشاسپ به سیمرغ، درمان رستم و زایش فرامرز، رهایی کیخسرو، به پادشاهی رسیدن کیقباد، کشتن دیو سپید، گزینش رخش، پیروزی بر سهراب، چارهجویی در زنده ماندن سهراب، یاری زال در رویارویی با برزو، ساختن ببر بیان و رهاندن رستم و سیاوش از مرگ. از دیگرسو، با توجه به دو سویۀ اهورایی و اهریمنی سیمرغ و دیگر قراین موجود، پیوند او با زروان نیز دور از ذهن نیست.
Simorgh is one of the mysterious characters of Shahnameh, which in many cases transforms the fate of the war or the hero with its own power. But despite the outstanding position of him in the epic literary and narrative scrapbooks, its evolution and performance have never been studied as a centralized work. Therefore, in this essay, we tried to examine the evolution and performance of Simorgh in three areas of pre-Islamic literature, epic literature and narratives. The results of this research indicate that, unlike Shahnameh, in the other post-Shahnameh epic poems,prose epics, narrative transcripts and Folklore literature , there are more widely used powers related to this bird such as: helping Faramarz, asking Sam for help to get rid of Argham Div, spelling the city of Eram, helping Rustam in defeating Sorkhab Div and releasing Rakhsh, helping Rustam in defeating Jabbar-Shah and retrieving the ring of Prophet Soleiman from Sakhre Div, calling on Zal to convert to Islam, predicting the defeat of Zahak, Supporting Fereydoun, designing the Kaviani flag and Feridun’s weapons, upbringing Zal, releasing Keykavous from Mazandaran, Finding Rakhsh and Informing Zal of Faramarz's Survival, Killing Esfandiar, helping Simorgh by Garshasp, Curing Rostam and birth delivery of Faramarz, Liberation Kaykhosrow, the coronation of Kayqhobad, killing Div-e Sepid, Choosing Rakhsh, victory over Sohrab, finding the way to survive Sohrab, and helping Zal to confront Borzu, Making armur of Rostam, keeping Rustam and Siavash from death.. On the other hand, regarding to the two aspects of Ahura and the demonic of Simorgh , his connection with Zervan is not impossible.
خلاصه ماشینی:
کــه نـیکی نمــایم بــه پیونــد تو بـوم بـنــده در پـیـش فرزنــد تو در شاهنامه یاریگر پور سام ، زال است : یکی عهد ســیمرغ با ســام بســت چه عهدی که او را نیارد شـکسـت کـه هر کس کـه آیـد ز فرزنـد تو ز خویشان و از تخم و پیوند تـــو به هر چاره ای یــــــار باشم ورا نکویی نمایم به هر دو ســــــــرا بگفت و از آنجای پرواز کـــــرد سوی کوه البــــرز پر باز کــــرد (همان : ٤٤٥) البته شـایان یادآوری است که حتی در سام نامه نیز که سیمرغ در اوج درماندگی به سـام پناه میبرد، سـام در مواجهه با ارقم دیو، دست یاری به سوی سیمرغ دراز میکند و جالب است که مانند شاهنامه که سیمرغ ، رستم را در رویارویی با اسفندیار، رهنمون شد که دیدگان او را آماج تیر سازد، در سام نامه نیز، سیمرغ همین شیوه را در رویارویی سام با ارقم دیو پیش میگیرد و چشـمان او را نشـانه میرود و سام بدین شیوه موفق میشود که ارقم دیو را از میان بردارد: به نزدیک ســـیمرغ شـــد پهلوان بـپـرســـیــد کـردار تـیـره روان کــه بــا او چـگـونــه نـبرد آورم بـدان تـا ســـر او بـه گرد آورم ؟ بدو گفت چشـــمش به پیکان تیر نخســـتین فرودوز در دار و گیر بـدان تـا نبینـد بـه رخســـار تو کـه گر دید، بیهوده شـــد کار تو به شـمشیر جمشید پیش آر جنگ جهان بر جهان بین او ســـاز تنگ (همان : ٤٣٣) ٢- ٢- ٥- کوش نامه در این اثر حماسـی، سیمرغ خویشکاری خاصی ندارد، اما گویا در وجهی اهریمنی و منفی در طلسـم شـهر ارم ، به کار رفته اسـت ؛ شهری رؤیایی و دست نیافتنی به شکل عقاب که سر در ابر دارد و از سیم (نقره ) ناب درست شده است .