چکیده:
هر ارتباطی به رمز و رمزگذاری پیوسته است. منظور از رمز، هر نوع ترتیب و توالی منظم و یکپارچهای است که دربرگیرندۀ نمادها، کلمات و حروف باشد که به گونۀ اختیاری برای انتقال مفاهیم و یا ارتباط به کار گرفته میشوند. بدین ترتیب، دو دسته از رمزها وجود دارند: رمزهای کلامی و رمزهای غیرکلامی. رمزهای غیرکلامی رمزهایی هستند که به حرکات بدنی، استفاده از زمان و فضا، لباس، آرایش و صداهایی که به زبان مربوط نیستند، بستگی دارند. در این مقاله سعی شده است تا با دیدگاهی میانرشتهای، داستان رستم و سهراب فردوسی از منظر ارتباطات غیرکلامی بررسی شود و مشخص گردد که فردوسی کاربرد گستردهای از انواع ارتباطات غیرکلامی در این داستان داشته و آن را در جهت پویایی، حرکتپذیری و حقیقتنمایی جریان داستان و اثرگذاری بیشتر بر مخاطب و اقناع او، به کار گرفته است. پربسامدترین و برجستهترین پیامهای برگرفته شده از نشانگرهای غیرکلامی، یکی، «غم و اندوه» و دیگری «خشم و نبرد» است که با داستان تراژیک-حماسی رستم و سهراب کاملاً هماهنگ هستند. در این مقاله، ارتباطهای غیرکلامی داستان رستم و سهراب با روش توصیفی-تحلیلی، همراه با ارائۀ نمودار و بسامدگیری بررسی شدهاند.
Every act of communication is connected to encryption, which refers to any regular and integrated sequence of symbols, words, and letters optionally used to convey concepts. There are two categories of codes, verbal codes and non-verbal codes. Non-verbal codes include codes that relate to physical movements, use of time and space, clothing, makeup, and sounds that are not related to language. In this article, an attempt has been made to examine the story of Rostam and Sohrab by Ferdowsi in terms of non-verbal codes of communication. This is done from an interdisciplinary point of view. As it is found, Ferdowsi has used a wide range of non-verbal codes in this story which give it dynamicity, mobility and truthfulness. The story is also endowed with great effects on the audience, leading to its persuasion. The most frequent and prominent messages taken from non-verbal cues are sadness, anger and battle, which are in perfect harmony with the tragic-epical nature of the story. In this paper, the non-verbal instances of communication in the Rostam and Sohrab story are identified and examined by a descriptive-analytical method. The corresponding diagrams and frequencies are also presented.
خلاصه ماشینی:
دیده شده است که فردوسی از یک نشانگر بدنی، در بیان مفاهیم متنوع بهـره مـی- برد؛ برای مثال ، در این داستان ، «دست بردن »، «دست یازیدن » یا «دست زدن » در معنـای «اقدام به انجام کاری» به کار رفته اند: اگر هوش تو زیردسـت مـن اسـت بــه فرمــان یــزدان بیــازیم دســت (فردوسی، ١٣٦٩، ج ٢: ١٨١) اما همین نشانگر در معنای «جسارت و گستاخی کردن » هم کاربرد یافته است : ز گفتـــار او گیـــو را دل بخســـت که بردی به رستم بدان گونه دست ؟ (همان : ١٤٦) سایر نشانگرهای دست که القاکنندۀ پیام و احساسی به مخاطب هستند، عبـارت انـد از: -نشانۀ زنهار خواستن و امان طلبیدن : تعدادی از حرکات دست ، مخصوص میدان نبرد است و مبارزان بر اساس آنها پیام ها و درخواست هایی را بـه یکـدیگر مـیرسـانند؛ برای نمونه هجیر در نبرد با سهراب : بپیچید و برگشت بر دسـت راسـت غمی شد؛ ز سهراب ، زنهار خواست رهــا کــرد از او چنــگ و زنهــار داد چــو خشــنود شــد، پنــد بســیار داد (فردوسی، ١٣٦٩، ج ٢: ١٣٢) عبارت «بر دست راست پیچیدن » بیانگر امان خواهی هجیر از سهراب و «رها کـردن چنگ » بیانگر زنهاردادن سهراب به هجیر است .