چکیده:
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از دقیقترین و هنرمندانهترین آثار منظوم تاریخ ادبیات ایران و جهان است. تعّدد شخصیتها در شاهنامه و نحوهی کنش و تعاملات میان آنها مُبین این نکته است که خالق آن به بسیاری از نکات و دقایق روانی و شخصیتی آگاهی داشته و در پرداخت شخصیتهای داستانی، توجه لازم را داشته است. رستم، قهرمان ملی ایران، از موثّرترین چهرههایی است که نقشهای فراوانی برای ایران میآفریند و گرهگشاترین پهلوان در شاهنامه میباشد. این مقاله رستم پیلتن را در ترازوی عاطفه بررسی میکند؛ زیرا او در تراژدیهای رستم و سهراب و داستان سیاوش، رقیقترین عواطف را از خود بروز میدهد و از آنجا که فردوسی نگران سرنوشت و حالات روحی شخصیتهای شاهنامه است، با سپردن تربیت سیاوش به رستم و جابهجایی عاطفهی او به سمت سیاوش، تسلّای روحی و روانیاش را خواستار است. این مسأله توجه و شناخت عمیق نویسنده را به مسائل روانی و شخصیتی آدمی نشان میدهد. ایفای نقش رستم در داستان سیاوش منطبق بر نظریه مکانیسمهای دفاعی و مقابله با فشار روانی است. از آنجا که وی نتوانستهاست مربّی فرزند خود باشد، حال بر این است که کاستیهای وجودی و روانی خود را در مواجهه با سیاوش جبران کند. او سهراب را در آیینهی سیاوش نظاره میکند و انگیزههای ارضا نشدهی خود را با مکانیسم جابهجاسازی به مجرایی میراند که موجب کاهش تنشهای روانی و حفظ عزت نفس او میگردد.
Hakim Abuchr('39')l-Qasim Ferdowsi `s Shahnameh (epic of the kings) is the most punctilious and artistic versified work of the world and Iran literature. Multiplicity of characters in this work and their acts and interactions indicate that its creator was fully aware of many personal and psychological points and ideas, and paid the necessary attention as soon as creating the characters .Rostam , the national hero of Iran, is the most effective character playing numerous roles for Iran and is the main Shahnameh`s paladin of denouement. This study was aimed at evaluating the emotional aspect of Rostam-e Pil tan (strong), because, in the tragedy of Rostam and Sohrab and the story of Siavash, he shows the most trivial emotions and, since Ferdowsi is worry about the destiny and psychological conditions of Shahnameh characters, giving the rearing of Siavash to Rostam and replacing his emotion toward Siavash, desires his spiritual and psychological consolation. This indicates the deep attention and cognition of the poet to psychological issues and human personality. The role of Rostam in the story of Siavash matches the theory of defense mechanism and coping with psychological pressure. Having no opportunity to be the mentor of his own son (Sohrab), Rostam wants to satisfy his personal and psychological lacks when he meets Siavash. He sees Sohrab in the mirror of Siavash and, with the defense mechanism, leads his unsatisfied motifs to a place where his psychological stresses are reduced, and his self-respect is preserved.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله ، رستم پيلتن را در ترازوي عاطفه بررسي ميکند؛ زيرا او در تراژديهاي رستم و سهراب و داستان سياوش ، رقيق تـرين عواطـف را از خود بروز ميدهد و از آنجا که فردوسي نگران سرنوشت و حالات روحـي شخصـيت هـاي شاهنامه است ، با سپردن تربيت سياوش به رستم و جابه جايي عاطفۀ او به سـمت سـياوش ، تسلاي روحي و روانياش را خواستار است .
کنــــون آشــــکارا ببينــــي همــــي کــه بــر مــوج دريــا نشــيني همــي (فردوسي، ١٣٨٦: ٣/ ١٧١) و همچنين خطاب به سپاهي که گرد آورده ميگويد: بـه يـزدان کـه تـا در جهـان زنـده ام بــــه کــــين ســــياوش دل آگنــــده ام (همان : ٣/ ١٧٣) رستم ضمن تهييج سپاه ، تسلاي خود را در اين انتقام گيري ميبيند و هيچ چيز ديگر جـز انتقام ، موجب تسلاي او نيست : بر آن تشـت زريـن کجـا خـون اوي فروريخــــت ناکارديــــده گــــروي بماليـد خـواهم همـي روي و چشـم مگـر بـر دلـم کـم شـود درد و خشـم (همان ) او اگرچه کاووس را نيز از مسببان کشته شدن سياوش ميداند، اما براي او کشتن شاه نيـز برخلاف آئين است .
در اين واقعه ، مي توان گفت رسـتم کـه داغ از دست دادن سهراب و سياوش را با هم داشته است ؛ بـه ناخودآگـاه ، بـر اسـاس مکانيسـم جبران ، در کشتن سرخه ، انتقام هر دو را ميگيرد و خود را تسکين ميدهد.