چکیده:
دربارۀ ظرفیتهای نظریهٔ فطرت برای تحول و پیشرفت علوم اجتماعی، اظهارنظرهایی از سوی برخی اندیشمندان مسلمان مطرح شده است که کمتر واکاوی شده و شرح و بسط داده شدهاند. این مقاله با هدف ارزیابی این اظهارات و برپایۀ این پیشفرض که نظریهٔ انسانشناختی فطرت میتواند افقهای نوینی در برابر علوم اجتماعی، بهویژه در حوزههای مهمی همچون جامعهشناسی دین، جامعهشناسی اخلاق، جامعهشناسی خانواده و آسیبشناسی و تغییرات اجتماعی بگشاید، ابتدا با رویکردی فلسفی و با بهرهگیری از دیدگاههای فلاسفۀ مسلمان بهویژه بزرگانی، همچون علامه طباطبایی، شمائی کلّی از این نظریه و اصول و مفروضات آن ارائه داده است که در پنج اصل خلاصه شدهاند: تدرج انسانیت، تمایز قائل شدن میان فطرت غریزی و فطرت عقلی، امکان وقوع تزاحم میان امور فطری، امکان انحراف از فطرت و لزوم تفکیک فطرت الهی از طبیعت ثانویه. در ادامه، به منظور پاسخ به این سؤال که نظریهٔ فطرت چه تأثیر ملموسی بر تحول علوم اجتماعی میتواند در پی داشته باشد، با رویکردی استکشافی تحلیلی کوشش شده است این تأثیر، در قالب نمونههایی واقعی از مباحث رشتۀ جامعهشناسی، نشان داده شود که این مهم بهعنوان نوآوری این مقاله، با عطف توجه به مسائل ذیل صورت گرفته است: امکان شناخت جوامع دیگر، عقلانیت مردمِ جوامع دیگر، تقدم تغییرات درونی انسانها بر تغییرات بیرونی جوامع در بیشتر مسائل، امکان اِسناد بسیاری از تحولات معرفتی و فرهنگی جوامع به تبدّل طبایع ثانویۀ افراد و ارتقای ظرفیت علوم اجتماعی در تبیین اموری مانند خاستگاه خانواده، تفاوت رفتار انسانهای متعالی با انسانهای پست، عرفیشدنِ جامعه، تأثیر ایمان و اخلاق بر تقویت پیوند زناشویی و تأثیر ایمان و اخلاق بر اقتدار رهبری دینی.
Some Muslim thinkers have made a claim about the capacities of the theory of innatism for evolution and progress of the social sciences, which has been less elaborated. This article aims to evaluate this claim with the presupposition that the theory of innatism can provide new horizons for the social sciences, especially in important fields such as sociology of religion, sociology of ethics, family sociology, social pathology and sociology of social change. The approach is a philosophical one in which the opinions of Muslim philosophers, especially great ones such as Allameh Tabatabai have been employed. Thus, the article has presented a general outline of this theory and its principles and assumptions which are summarized in five principles: the gradation of human nature, the distinction between instinctive innate characteristics and rational innate ones, the possibility of conflict between innate characteristics, the possibility of deviation from innate characteristics, and the necessity of distinguishing divine innate characteristics from secondary nature. Then, In order to answer the question of what concrete effects the theory of innatism can have on the evolution of social sciences, I have attempted with an exploratory analytical approach to display this effects by referring to actual instances from sociological discussions. I have accomplished this task, as an innovation of this article, with a focus on the following issues: the possibility of recognizing other societies, the rationality of the people of other societies, the priority of the internal changes of human beings over the external changes of societies in most issues, the possibility of attributing many cognitive and cultural developments of societies to alteration of the secondary nature of individuals and eventually the improvement of capacity of the social sciences to explain issues such as the origin of the family, the difference between transcendent human beings and evil human beings, the secularization of society, the effect of faith and morality on the strength of marital bond as well as their effect on the authority of religious leadership.
خلاصه ماشینی:
این مقاله با هدف ارزیابی این اظهارات و برپایۀ این پیشفرض که نظریهٔ انسانشناختی فطرت میتواند افقهای نوینی در برابر علوم اجتماعی، بهویژه در حوزههای مهمی همچون جامعهشناسی دین، جامعهشناسی اخلاق، جامعهشناسی خانواده و آسیبشناسی و تغییرات اجتماعی بگشاید، ابتدا با رویکردی فلسفی و با بهرهگیری از دیدگاههای فلاسفۀ مسلمان بهویژه بزرگانی، همچون علامه طباطبایی، شمائی کلّی از این نظریه و اصول و مفروضات آن ارائه داده است که در پنج اصل خلاصه شدهاند: تدرج انسانیت، تمایز قائل شدن میان فطرت غریزی و فطرت عقلی، امکان وقوع تزاحم میان امور فطری، امکان انحراف از فطرت و لزوم تفکیک فطرت الهی از طبیعت ثانویه.
علامه طباطبایی (ره) از کسانی است که روش تجربی را در تشخیص امور فطری، کارآمد و معتبر میداند و برای مثال، رواج طولانیمدت ازدواج محارم در میان مجوسان و قانونی شدن آن در برخی کشورهای غربی معاصر را شاهدی بر رد ادعای ناسازگاری این پدیده با فطرت انسانی تلقی میکند (طباطبایی، [بیتا]، ج 4: ص 145)، همچنانکه روحیۀ صلابت و استیلاطلبی جنس مذکّر و نقش فعّال آن در امور جنسی را که در میان همۀ حیوانات و انسانها مشاهده میشود، دلیل طبیعی بودن آن میداند (همان: ص 182).