چکیده:
تفکر پسامتافیزیکی به مثابه نقد سنت متافیزیکی فلسف هی غرب، در نیمه ی دوم قرن بیستم
شیوع یافت و برخی این را نشانه ی گسست از سنت یونان باستان قلمداد کرده اند. مسئله ی
این مقاله، امکان های پسامتافیزیکی مستتر در سنت فلسفی یونان است و به این منظور تلاش
شده تا با بررسی مناظره های فکری میان شاعران و فیلسوفان، ملطیان و الئیان، سوفیست ها و
سقراط و در نهایت افلاطون و ارسطو، این مهم نشان داده شود که نه تنها نمی توان کل سنت
یونانی را متافیزیکی دانست، بلکه برخی از مولفه های تفکر پسامتافیزیکی چونان عقلانیت
موقعیت مند، اولویت عمل بر نظریه و توجه به وجه استعاری زبان در اندیشه ی شاعران
حماسی و تراژیک یونانی، سوفیست ها و ارسطو وجود دارد. اهمیت چنین التفاتی این است
که تفسیر زمینه گرای متون نشان می دهد که در کنار نضج خرد ابژکتیو متافیزیکی در یونان،
رگه هایی از خردهای رقیب سوبژکتیو و رتوریک نیز در اندیشه ی برخی از متفکران یونانی
وجود دارد و بنابراین تنش میان متافیزیک و پسامتافیزیک که در قرن بیستم به اوج خود رسید،
در شرایط تاسیس فلسفه و در سامانه ی دانش فلسفی یونان نیز مندرج بوده است؛ امری
که به طور خاص در نقادی ارسطو بر نظریه ی مثل افلاطونی و نیز نظریه ی فیلسوف شاه او
به واسطه بهره گیری از آموزه های حماسه سرایان، تراژدی نویسان و سوفیست ها قابل آزمون
است.
خلاصه ماشینی:
مسـئله ي اين مقاله ، امکانهاي پسـامتافيزيکي مسـتتر در سـنت فلسـفي يونان اسـت و به اين منظور تلاش شـده تـا با بررسـي مناظره هاي فکري ميان شـاعران و فيلسـوفان، ملطيـان و الئيان، سوفيسـت ها و سـقراط و در نهايـت افلاطـون و ارسـطو، اين مهم نشـان داده شـود کـه نه تنها نميتوان کل سـنت يونانـي را متافيزيکـي دانسـت ، بلکـه برخـي از مؤلفه هـاي تفکر پسـامتافيزيکي چونـان عقلانيت موقعيت منـد، اولويـت عمـل بـر نظريـه و توجـه بـه وجـه اسـتعاري زبـان در انديشـه ي شـاعران حماسـي و تراژيـک يوناني، سوفيسـت ها و ارسـطو وجـود دارد.
اهميـت چنين التفاتي اين اسـت کـه تفسـير زمينه گـراي متـون نشـان ميدهد کـه در کنار نضج خـرد ابژکتيـو متافيزيکـي در يونان، رگه هايـي از خردهـاي رقيـب سـوبژکتيو و رتوريـک نيـز در انديشـه ي برخـي از متفکـران يونانـي وجـود دارد و بنابرايـن تنش ميان متافيزيک و پسـامتافيزيک که در قرن بيسـتم به اوج خود رسـيد، در شـرايط تأسـيس فلسـفه و در سـامانه ي دانـش فلسـفي يونـان نيـز منـدرج بـوده اسـت ؛ امـري کـه به طـور خـاص در نقـادي ارسـطو بر نظريـه ي مثـل افلاطونـي و نيز نظريـه ي فيلسوفشـاه او به واسـطه بهره گيـري از آموزه هـاي حماسه سـرايان، تراژدينويسـان و سوفيسـت ها قابـل آزمـون است.
آرنـت در «وضع بشـر» با تقابـل دو الگوي «زندگـي وقف نظر» و «زندگـي وقـف عمل » به نـکات مهمي در تبارشناسـي نظريه هـاي متافيزيکي و پسـامتافيزيکي اشـاره کـرده و بـه آثـار شـاعران يونانـي نيـز التفات داشـته ، امـا غالبـا به وجـوه صرفا سياسـي اين تمايـز پرداختـه و بـه سـابقه ي مناظره هاي فلسـفي پيشاسـقراطي و به خصـوص مناظره هـاي ميان سوفيسـت ها و تراژديپردازهـا بـا فلاسـفه کمتـر پرداختـه اسـت ، ضمـن آنکـه مسـئله ي اصلـي آرنـت ايـن موضـوع نيسـت و حجـم عمده ي کتـاب را بررسـي دنياي معاصر در نسـبت ميان سـه مفهـوم زحمـت ، کار و عمـل بـه خـود اختصـاص ميدهـد.