چکیده:
«عکس» نام یکی از قواعد منطق ارسطویی است که بهاشتراک بر عکس مستوی و عکس نقیض اطلاق میشود. هدف از مقالۀ پیشرو ترسیم هندسۀ تاریخی این دو قاعده است، تا از این رهگذر قطعهای کوچک از جورچین بزرگ «تاریخ منطق دورۀ اسلامی» بهدست آید. به همین سبب، مطالعۀ کنونی، با کرانمندسازی خود به تاریخ و جغرافیای جهان اسلام، خط سیر تحوّلات را بلافاصله پس از ارسطو، در فارابی و ابنسینا پی میگیرد؛ آن را در ابوالبرکات بغدادی، شهابالدین سهروردی، فخرالدین رازی، زینالدین کَشّی، افضلالدین بامیانی، افضلالدین خونَجی، سراجالدین ارموی، اثیرالدین ابهری، نصیرالدین طوسی، نجمالدین کاتبی، و جمالالدین حلّی دنبال میکند؛ و در قطبالدین رازی به فرجام میبرد. پساز قطبالدین، منطق دورۀ اسلامی دچار ایستایی میشود و در قرنهای بعدی حتّی افت میکند. از این رو نه تنها در مبحث عکس، بلکه در دیگر مباحث منطقی نیز نمیتوان نوآوری مهمی را از منطقدانان بعدی چشم داشت.
“Aks” is a name applicable both on Conversion and Contraposition. The purpose of this article is to draw the historical perspective of the two logical rules, aiming to achieve a small part of big puzzle of the ‘History of Islamic Logic’. Limiting itself to the history and geography of Islamic World, the article traces the line of development, immediately after Aristotle, in Farabi and Ibn Sina; then follows it in Baghdadi, Suhrawardi, Fakhr al-Din Razi, Kashi, Bamiyani, Khunaji, Urmawi, Abhari, Tusi, Katibi, Hilli, and finally, Qutb al-Din Razi. After Qutb, Islamic logic catches stagnation and even declines. Therefore, we cannot expect any innovation from the later logicians, not only in conversion and contraposition, but also in other logical topics
خلاصه ماشینی:
به همين سبب ، مطالعۀ کنوني، با کرانمندسازي خود به تاريخ و جغرافياي جهان اسلام ، خط سير تحولات را بلافاصله پس از ارسطو، در فارابي و ابن سينا پي ميگيرد؛ آن را در ابوالبرکات بغدادي، شهاب الدين سهروردي، فخرالدين رازي، زين الدين کشي، افضل الدين بامياني، افضل الدين خونجي، سراج الدين ارموي، اثيرالدين ابهري، نصيرالدين طوسي، نجم الدين کاتبي، و جمال الدين حلي دنبال ميکند؛ و در قطب الدين رازي به فرجام ميبرد.
با وجود اين ، ابن سينا در برخي از نوشته هايش مانند الإشارات (١٩۶/١) و النجاة (۴۵) قيد «بقايکذب » را آورده و در برخي ديگر مانند الشفاء (المنطق ، القياس ، ٧۵)، عيون الحکمة (٣) و منطق دانشنامۀ علايي (۵٧) آن را نياورده است .
همچنين است اثيرالدين ابهري در تحرير نخست منطق منتهي الأفکار، جز اين که وي سالب کلي ضروري را به خودش منعکس ميداند و سوالب جزئي را يکسره عکس ناپذير ميشمارد.
ابن سينا، اما، عکس نقيض را نه در شمار مواضع ، بلکه پس از عکس مستوي مطلقات ميآورد و آن را چنين تعريف ميکند: «اين که آن چه مناقض محمول است موضوع ، و آن چه مناقض موضوع است محمول گردانيده شود» (الشفاء، المنطق ، القياس ، ٩٣).
از تعليقۀ کاتبي بر کشف الأسرار خونجي (١۴٧) برميآيد که افضل الدين بامياني عکس نقيض را چنين تعريف کرده است : «نقيض محمول را موضوع ، و عين موضوع را محمول گردانيدن ، به گونه اي مخالف با کيفيت اصل .