چکیده:
کلام الاهی یکی از مسائل مهم، درازدامن و بحثبرانگیز در میان مذاهب اسلامی است. اندیشمندان مسلمان تفاسیر مختلفی از این مفهوم و کیفیت اتصاف خدا به کلام مطرح کردهاند. این پژوهش به صورت تطبیقی آرای ابوالحسن اشعری و محمدحسین طباطبایی درباره کلام الاهی را بررسی میکند. هر دو شخصیت خدا را متکلم میدانند، ولی هر یک تفسیر متفاوتی از کلام الاهی دارند. ابوالحسن اشعری کلام الاهی را از مقوله کلام نفسانی میداند و آن را کلام ذاتی خدا و وصفی قدیم معرفی میکند. طباطبایی مفهومی متفاوت و موسّع از «کلام» مطرح میکند و آن را به تمام اموری که کاشف مقاصد الاهی باشد توسعه میدهد. کلام الاهی از منظر طباطبایی دارای مراتب و مصادیق بسیار است. بر این اساس تمام آفرینش، که با کلمه وجودی «کن» پدید آمد، کلام خداوندی است و نزول وحی بر پیامبران، مرتبه و مصداق دیگری از کلام است.
Divine word, kalam-i ilahi, is one of the most important, long-standing and controversial issues among Islamic religions. Muslim thinkers have offered various interpretations of this concept and the quality of God's attribution to speech. This study comparatively examines the views of Abul Hasan Ashʿari and Muhammad Husayn Tabatabaʾi about the divine speech. Both consider God to be a Being of speech, but each has a different interpretation of it. Abu al-Hasan Ashʿari considers the divine speech to be one of the categories of the mental speech, kalam-i nafsi, and introduces it as Divine essential speech and non-temporal attribute. Tabatabaʾi introduces a different and broader concept of the Divine speech and extends it to all matters that reveal Divine intentions. From Tabatabaʾiʾs point of view, the Divine speech has many levels and examples. Accordingly, all creation, which came into being with the existential word of "be", would be the word of God, and the Divine message that reveald to the prophets is another example of the Divine word.
خلاصه ماشینی:
از نظر شهرستانی، یکی از پیروان اشعری، انسان عاقل وقتی به نفس خویش مراجعه کند در درون خود کلام نفسی را مییابد؛ مثلاً وقتی میخواهد از اموری که دیده یا شنیده است خبر دهد، گاه با درون خود سخن میگوید و به هنگام روبهروشدن با افراد از این حدیث نفس با امر و نهی، لفظی را تعبیر میآورد نه خود آن معانی را که در وجودش جولان دارد؛ گاه با خودش میاندیشد که در فلان جریان حق چنین است؛ گاه مردد است که آیا چنین چیزی امکان دارد یا خیر.
خداوند و صفت «کلام» اتصاف خدا به صفت «کلام» از مهمترین ارکان بحث درباره کلام الاهی است که ابوالحسن اشعری و طباطبایی در این باره دیدگاه متفاوتی دارند.
ابنفورک به این مبنای اشعری اشاره میکند که معنای حقیقی «کلام» هم در عرف لغت و هم در آنچه به خدا نسبت داده میشود، چیزی غیر از حروف و اصوات است و اگر نام کلام بر اینها اطلاق میشود، از باب مجاز و توسّع در زبان است، چنانکه گاه به دلالت اشاره و نوشتار نیز کلام گفته میشود (ابنفورک، 1425: 68).
سخنگفتن خدا با پیامبران نیز، که یکی از افعال الاهی است، پدیدهای تاریخی است و از نظر ابوالحسن اشعری، کلام حقیقی، چیزی غیر از حروف و اصوات است و اگر نام «کلام» بر حروف و اصوات اطلاق میشود از باب مجاز و توسّع در زبان است، چنانچه گاه به دلالت اشاره و نوشتار نیز «کلام» گفته میشود (ابنفورک، 1425: 68).
Almīzān, Tr. Seyyed Muḥammad Bāqir Mūsawī Hamedānī, Qom: Bunyād-i ʿilmī wa fikrī ʿAllameh Ṭabātabāyī, Fourth edition, Vols: 11, 14, 15 , 18.
Almīzān, Tr. Muḥammad Taqi Mesbah Yazdi, Qom: Bunyād-i ʿilmī wa fikrī ʿAllameh Ṭabātabāyī, Fifth edition, Vol: 2.