خلاصه ماشینی:
"بادهنوشان که آماده این معنی شده بودند که باشارهء هلال عید بدست سبوی بیعت کرده با سبزان تهگلگون شیشه و پیاله دست در گردن نموده چهرهء زعفرانی را ارغوانی سازند-از استماع این خبر وحشت اثر دست از آن کشیده و انگشتان را گزیدن گرفته و بآب دیده دست از دامن دختر رز شستند.
هلال عید که ناخن در دل ارباب طرب میزد بعینه حکم ناخنک1بهمرسانید بزرکان خم و خوردان شیشه و پیاله که از مستی در جوش و از نشاط در خروش بودند همگی شکستهخاطر شده از اشک عقیق رنگ چهرهء پاک را لعلگون ساختند.
مستورهء بنت العنب که چون نور دیده جای در پردهء زجاجی داشت جهت اجرای حکم آبروی حرمتش را در کوچه و بازار (1)-باصطلاح طب قدیم مرضی است در چشم بخاک مذلت ریختند.
و مستورهء بنت العنب که در پردهء خفا محجوبست شهر روان1گردیده و چشم پیاله بدیدار قرة العین خویش روشن گردد."