چکیده:
ابوالفتح کراجکی طرابلسی، محدث، فقیه و متکلم بزرگ شیعه در قرن پنجم هجری است. او از شاگردان
ابوالصلاح حلبی، سلاّر بن عبدالعزیز دیلمی، شیخ طوسی و شیخ مفید است. این نوشتار، به معرفی نظریههای
معناشناختی وی در بحث صفات خداوند میپردازد. مسئله صفات الهی یکی از مسائل مهم خداشناسی در تاریخ
تفکر اسلامی بهشمار می آید و متکلمان و فیلسوفان مسلمان، از زوایای گوناگون بدین بحث پرداختهاند؛ یکی از
ابعاد اساسی این مسئله، تحلیل معنایی صفات الهی است. این پرسش که آیا میتوان تفسیری معقول از صفات
الهی ارائه داد یا نه، از دیرباز برای متکلمان مطرح بوده است و نظریههای گوناگونی در این زمینه ارائه شده
است؟ برای نمونه، گروهی دراینباره رای به تعطیلی عقل داده و گروهی از تشبیه صفات الهی به صفات
آفریدگان سردرآوردند و گروهی دست به تاویل صفات الهی زدند. آنچه از آثار برجایمانده از کراجکی
به دست میآید، این است که از دید ایشان صفات الهی معنادار بوده و بسیاری از آنها بر معنای حقیقی خود
حمل میشوند و شماری از آنها را نیز باید بر معنای مجازی حمل کرد. به سخن دیگرء مسلک ایشان در باب
تفسیر صفات الهی اشتراک معنوی در برخی صفات و تاویل روایی در تفسیر برخی صفات است.
خلاصه ماشینی:
بحث در مدلول الفاظی است که بر اوصاف الهی دلالت دارد؛ يعني محمول قضایایی که موضوع آنها خداست؛ اینکه آیا دلالت این الفاظ، مفاهیم و محمولها بر خدای سبحان، همانند دلالتشان بر مخلوقات و ما انسانهاست یا نه؟ برای نمونه، وقتی میگوییم: ما عالمیم، قادریم، مریدیم، یا احمد دست دارد، صورت دارد و یا او بینا و شنواست؛ درمییابیم که مقصود از این الفاظ و کلمات چیست؛ چه آنهایی که دلالت بر مفاهیم مادی و جسمانی دارند، مانند دست، صورت و چشم، و چه آنهایی که دال بر مفاهیم معنویاند، مثل علم، اراده و اختیار؛ اما وقتی میگوییم: خدا عالم است، قادر است، مرید است، شنوا و بیناست، یا در قرآن میخوانیم: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» (فتح: 10)، «خَلَقْتُ بِيَدَيَّ» (ص: 75)، «وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي» (طه: 39)، «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ» (الرحمن: 27)، « الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (طه: 5) و «وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» (زمر: 67) و مانند اینها، از علم و قدرت، اراده، سمع، بصر، عین، ید، وجه و استواي خدا بر عرش چه باید فهمید؟ اینها را چگونه باید معنا کرد که با مقام قدس ربوبی سازگار باشد؟ اگر بپنداریم که دلالت این الفاظ بر خدا، مانند دلالت آن بر انسان است، گرفتار تشبیه شدهایم و خدایی انسانوار تصور کردهایم؛ درحالیکه قرآن بهروشني میفرماید: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (شوری: 11)؛ هیچ چیزی مانند او نیست.
این مطلب درباره صفت اراده نیز صادق است؛ زیرا اراده به معنایی که در انسان بهکار میرود، از صفات نفسانی و غیر از علم و قدرت است و در شرایط خاصی حاصل میشود و اگر ویژگی تدریجی و انفعالی بودن آن را حذف کنیم، چیزی باقی نمیماند تا بتوان آن را درباره خداوند بهکار برد.