چکیده:
براساس آیات قرآنی دو نوع علم نسبت به مخلوقات برای خداوند متعال قابل اثبات است؛ علم خداوند به مخلوقات قبل از آفرینش و علم او به مخلوقات بعد از آفرینش. در رابطه با تحقق و کیفیت چنین علومی برای خداوند بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد. علامه طباطبائی بهعنوان بزرگترین مفسر معاصر شیعه وجود هر دو نوع علم را برای خداوند پذیرفته، آنها را از سنخ علم حضوری میداند. ایشان دلیل علم قبل از آفرینش را، علم خداوند به ذات و کمالات ذات خودش میداند. علامه علم بعد از آفرینش را به معنای تحقق عینی و حضور آنها با وجود عینیشان برای خداوند متعال میداند. فخر رازی بهعنوان یکی از بزرگترین مفسران مکتب اشعری، علم بعد از خلقت را به معنای خود معلوم میداند؛ چرا که معتقد است تحقق علم بعد از خلقت برای خداوند امری غیرممکن میباشد؛ چون لازمه آن تغییر در خداوند خواهد بود که امری محال است. مقاله حاضر به بررسی دیدگاه تفسیری این دو شخصیت مطرح در عالم تفسیر میپردازد.
Regarding Quranic Verses, there are two types of provable knowledge of Almighty God about creatures: Pre-creation knowledge and post-creation knowledge. There is controversy among commentators on the realization and quality of such knowledge for God. Allameh Tabataba'i as the prominent contemporary commentator assumes the existence of both types of knowledge for God, classifies them as knowledge by presence type. He takes the knowledge of God on his Essence and completeness as the reason of pre-creation knowledge. Allameh defines the post –creation knowledge as present realization and attendance in spite of their sameness for Almighty God. Fakhre Razi, as one of the eminent Ash'ari School commentators, regard Post-creation knowledge as known-self as he believes realization of post-creation knowledge is impossible for God because it requires changes in the Essence of God which is impossible. the present study investigates the interpretive perspectives of these two prominent characters in the world of commentary. .
خلاصه ماشینی:
فخــر رازي بــه عنــوان يکــي از بزرگتــرين مفسران مکتب اشعري، علـم بعـد از خلقـت را بـه معنـاي خـود معلـوم مـيدانـد؛ چـرا کـه معتقـد اسـت تحقــق علــم بعــد از خلقــت بــراي خداونــد امــري غيــرممکن مــيباشــد؛ چــون لازمــه آن تغييــر در خداونــد خواهــد بــود کــه امــري محــال اســت .
بـا توجـه بـه ايـن مطلـب مـراد از علم به غيـب کـه در آيـه شـريفه مـورد اشـاره قـرار گرفتـه اسـت ، علـم حـق سـبحانه بـه ذات خــود مــيباشــد کــه بــراي غيــر او ممکــن نيســت و از طريــق علــم بــه ذات واجبــي خود علم به همه آثار صادره از خود نيز دارد.
علامـه بـا توجـه بـه اينکـه آيـه دلالـت بـر وجـود امـور در کتـاب مبـين دارد، ايـن سـؤال را مطـرح ميکند که آيـا کتـاب مبـين عبـارت اسـت از همـين عـالم کـون کـه اجـرام امـور مـذکور را در خـود جـاي داده ، يـا آنکـه کتـاب مبـين چيـز ديگـري اسـت کـه تمـامي موجـودات بـه نحـو مخصوصـي در آن نوشـته شـده و بـه قسـم خاصـي در آن گنجانـده شـده اسـت ؟ بــه طــوري کــه از درک درککننــدگان ايــن عــالم غايــب و از حيطــه علــم هــر صــاحب علمــي بيــرون اســت ؟ بــه عبــارت ديگــر، آيــا موجــوداتي کــه در ظــرف ايــن عــالم قــرار دارنــد، ماننــد خطــوط نوشــته شــده بــر يــک کتــاب هســتند؟ يــا ماننــد مطالــب خــارجي هسـتند کـه يـک واقعـه نگـار معنـاي آن را در قالـب الفـاظي در کتـاب خـود درج نمـوده و آن معاني به تبع آن الفاظ با خارج منطبق ميگردد؟ (همان ).