چکیده:
ارتباط تنگاتنگ میان انسان و سیاست، سیاست را به مفهومی سهل و پیچیده تبدیل کرده است. در تبیین ماهیت سیاست، با چهار نظریه کلان مواجه هستیم: ۱. نگرش عامیانه، ۲. نگرش قدرت محور، ۳. نگرش اخلاق محور و ۴. نگرش الهی. نگرش عامیانه، که از جریان عملی سیاست در بسیاری از جوامع نشات می گیرد، سیاست مقوله ای شیطانی از جنس زور و نیرنگ تفسیر می شود. در نگرش قدرت محور، سیاست مقوله دو چهره ای است که از طرفی بانی نظم و امنیت است و از طرف دیگر عامل سلطه گری، تعارض و پیکار. در نگرش اخلاقی، سیاست در پیوند با اخلاق معنا می یابد و باید انتظارات اخلاقی از آن داشت؛ و در نگرش الهی، سیاست مقوله الهی است؛ «جعل الله» و «عهد الله» است. با سیاست مسیر حرکت جامعه به سمت سعادت دنیوی و اخروی هموار می شود. به واسطه آن اخلاق انسانی و متعالی در جامعه منتشر می شود؛ دین خداوند در جامعه به جریان می افتد و خود از آن تغذیه کرده و بارور می شود.
العلاقة الوثیقة بین الانسان والسیاسة، حول السیاسة الی مفهوم سهل ومعقد. عند تبیین ماهیة السیاسة، نجد أمامنا أربع نظریات عامة: 1) نظرة العوام من الناس، 2) النظرة القائلة بمحوریة السلطة، 3) النظرة القائلة بمحوریة الأخلاق، و4) النظرة الإلهیة. نظرة العوام من الناس وهی منبثقة من التیار العملی للسیاسة فی الکثیر من المجتمعات، وهی تنظر الی السیاسة علی أنها مقولة شیطانیة یغلب علیها طابع القهر والخداع. أما النظرة القائلة بمحوریة السلطة فتری أن السیاسة مقولة ذات حدین؛ حد یتولی اقرار النظم والأمن، وحد آخر یتصف بالتسلط، والتعارض والمواجهة. وفی النظرة القائلة بمحوریة الأخلاق، تصور یری أن السیاسة تجد معناها فی الاقتران بالأخلاق، وینبغی أن نتوقع منها کل ما هو أخلاقی؛ وفی النظرة الإلهیة، تعتبر السیاسة مقولة الهیة؛ وهی «جعل من الله» و«عهد الله». وبالسیاسة یتمهد السبیل لحرکة المجتمع نحو السعادة الدنیویة والاخرویة. وبها تنتشر الأخلاق الإنسانیة والنبیلة فی المجتمع؛ ویأخذ دین الله مداه فی المجتمع، ویستمد قوته منها وتقوی شوکته فی ظلها.
The close connection between man and politics has made politics an easy and complicated concept. In explaining the nature of politics, we are faced with four macro theories: 1) popular attitude, 2) power-oriented attitude, 3) moral-oriented attitude, and 4) divine attitude. In the popular attitude, which originates from the practical flow of politics in many societies, politics is interpreted as a category of force and deception. In the power-oriented view, politics is a category of two figures which, on the one hand, founds order and security, and on the other hand, the agents of domination, conflict and struggle. In the moral view, politics makes sense in relation to morality, and one should have moral expectations of it; and in the divine view, politics is a divine category; It is "posed by and covenant of God". With politics, the path of society towards worldly and otherworldly happiness is paved. Through it, human and transcendent morality is spread in society; The religion of God flows in the society and it is nourished and fertilized by it.
خلاصه ماشینی:
متقابلاً جوامعي كه در گذشته تاريخي خود با حكومتهاي مردمدار، منصف، اخلاقي و عدالتپيشه سروكار داشتهاند و يا اين مدل از سياست را بهگونهاي تجربه كردهاند، ذهنيت اين جوامع نسبت به سياست، متعادل و چهبسا مثبت است.
عشق و علاقه ذاتي كه خداوند در وجود انسان نسبت به اخلاق و ارزشهاي اخلاقي نهاده، باعث شده است كه جمع زيادي از صاحبنظران و مصلحان اجتماعي در طول تاريخ فعاليت خود را در راستاي تبيين تتوريك سياست اخلاقمحور متمركز كنند.
به نظر وي ازآنجاييكه مهمترين وظيفه حكومت، برقراري عدالت در جامعه است، بنابراين زمامدار شايسته لزوماً بايد كسي باشد كه عدالتشناس است و معتقد بود اين ويژگي را صرفاً فلاسفه دارا هستند.
اينكه مردم چگونه ارتباطاتي با هم داشته باشند، وابسته به اين است كه سياست حاكم بر جامعه بهعنوان ارباب علوم، چه باشد.
او «خير برين» را بهعنوان هدف مشترك سياست و اخلاق ميداند: آن جامعهاي كه بالاتر از همه و فراگيرنده همه جوامع ديگر است خير برين را ميجويد و اين جامعه است كه شهر يا اجتماع سياسي نام دارد.
هدف در سياست فاضله و اخلاقمحور امامت و هدايت جامعه بهسمت كمال انساني و اخلاقي است.
براي اين منظور دولت اسلامي وظيفه تعليم و تربيت الهي و وظيفه پالايش جامعه از رذالتها و پليديهاي اخلاقي و رفتاري و هرآنچه مانع رشد متعالي و مانع بندگي خداوند است، پيدا ميكند.
طبق اين نگرش سياست، مقولهاي صرفاً مادي و دنيوي حتي با ماهيت اخلاقي صرف نيست؛ سياست مقوله الهي است.