چکیده:
صورتبندی های مدرنیته و پیامدهای پارادوکسیکال تجربة مدرن، در الگوی همگن سازی با
جماعت/ مجموعه سازی و تحمیل زندگی تودهای/ فله ای، بشر را از فردیت، هویت و زیست
انفسی دور کرده است. بهره گیرندگان قربانی امر مدرن سوژه ها و ابژه های محکوم به زیستن در
وضعیت تجزیه و پراکندگی اجتماعی و حتی وجودی هستند. فلسفة اگزیستانسیالیسم و
داستان موقعیت هرکدام با استلزامات و امکانات فلسفی و ادبی خویش، با توجه به انسان
به مثابة هستی موقعیت مند، به غرابت، تنهایی، اضطراب، ترس، پوچی و سرگردانی او در
هزارتوی پیچیده و گریزناپذیر امر مدرن واکنش نشان داده اند.
جستار حاضر با رویکرد/ مولفه های داستان موقعیت و با توجه به جهان داستانی کافکا، به
بهرام » با کمال تاسف « و » کلاف سردرگم « تحلیل و بازخوانی رمان ملکوت و دو داستان کوتاه
صادقی پرداخته و نشان داده است که چگونه شخصیتهای داستانهای بهرام صادقی در
روزمرگیها و میانمایه گیها دست وپا میزنند و در حصار موقعیتهایی اسیر میشوند که نه
توانایی فهم موقعیت موجود را دارند و نه امکان و قدرت برونرفت از آن را. تقلاهای عبث و بی مایة شخصیتها در هزارتوی زندگی مدرن در جست وجوی خویش، معنای
زندگی، عشق و آرامش، از عکاسخانه ای به عکاسخانه ای دیگر، از روزنامه ای به روزنامه ای
دیگر، از شهری به شهری دیگر، از زنی به زنی دیگر و... تصویرگر رنج و گیرافتادگی بی پایان
آنها در موقعیتهای داستان است. این موقعیت غیرقابل فهم و پایان ناپذیر بر همۀ ابعاد
زندگی شخصیتها سیطره دارد و شاید انتخاب آگاهانة مرگ، تنها راه رهایی شان باشد.
Modernity and the paradoxical consequences of modern experience, especially the modern patterns of creating a homogenous society, have detached humans from their individuality and personal identity. In such a situation, the victims are the subjects and objects who are doomed to live in a socially disconnected world. Existentialism and the story of situation have both reacted, employing their own philosophical and literary devices, to loneliness, stress, fear and absurdity of the modern experience. The current study has investigated Bahram Sadeghi’s novel “Malakout” [The Heavenly Kingdom] and two short stories by using the parameters of the story of situation and Kafka’s worldview. The paper attempted to show how the characters of these stories live in vain in the routines of everyday life and how they are trapped in situations which neither they can fully comprehend nor they .are able to set themselves free. In search of self and the meaning of love and peace, they try hopelessly to exit the labyrinth of modern life. Such a situation has affected every aspect of their lives and seemingly death is the only way out
خلاصه ماشینی:
داستان موقعيت : روايت هستي شناختي انسان مدرن بازخواني و تحليل داستان هاي بهرام صادقي نگين بينظير * استاديار گروه زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه گيلان چکيده صورت بنديهاي مدرنيته و پيامدهاي پارادوکسيکال تجربۀ مدرن ، در الگوي همگن سازي با جماعت / مجموعه سازي و تحميل زندگي توده اي/ فله اي، بشر را از فرديت ، هويت و زيست انفسي دور کرده است .
به تعبير استوارت هال ، به محض اينکه «امر مدرن » قابليت هاي خود را آشکار ميکند، پيچيدگيهايش نيز پديدار ميگردد؛ هرچه قهرمانانه تر و خلاقانه تر جلوه ميکند، دردسرسازتر ميشود و سويۀ تاريک آن بيشتر نمود مـييابـد و بـه تـدريج ايـن انديشۀ آزاردهنده قوت ميگيرد که پيروزيها و دستاوردهاي مدرنيته فقط در پيشـرفت و روشنگري ريشه ندارد؛ بلکـه ايـن جريـان بـا دسـتگاه هـاي اطلاعـاتي و جاسوسـي، مصرف گرايي، تهاجم عقلانيت ابرازي به عرصۀ عقلانيت فرهنگـي و تفـاهمي، نظـارت دقيق و همه جانبه بر تمام شئون و جوانب حيات فردي و اجتماعي، يکدسـت کـردن و همگن سازي و سيطرٔە فرهنگ غربي (غربي شدن جهان و جهاني شـدن غـرب ) حجـم اضطراب آوري از خشونت ، بيقراري، فراموشي و ازخودبيگانگي را براي بشر به ارمغـان آورده است (ر.
اين سرگرداني سوژه ها در هزارتو و لابيرنت زندگي مدرن در داستان هاي صادقي جاودانه است و بيپايان و فقط مرگ نقطـۀ پايـاني اسـت بـراي رهايي از موقعيت موجود.