چکیده:
عصر صفویه و پس از آن را نمیتوان به یکباره دوران محو و قهقرای تصوف دانست زیرا اوضاع آشفتة اجتماعی این عصر منجر شد تا پس از یک دوره فترت، مردم توجه ویژهای به عارفان این دوره داشته باشند و رهپویان این وادی در این زمان آثار ممتازی از خود به یادگار گذارند. از جمله میتوان از رضاقلیخان هدایت به عنوان یکی از نمادهای فرهیختگی دورة قاجار نام برد. وی علاوه بر امور درباری و دیوانی، در مسیر عرفان نیز سلوک کرده و در این زمینه آثار قابل توجهی از خود به یادگار گذاشته است. در این مقاله نگرشی به عرفان دورة قاجار صورت گرفته، طریقة طریقتی رضاقلیخان هدایت، سبک شعری، سطح عاطفی و فکری شاعر و بازتاب مباحث عرفانی در غزلیات وی مورد بررسی قرار گرفته است.
Safavid era and the one after cannot be considered as the instant elimination period and regression era for Sufism. This was the era of turbulent social conditions so that after a period of interregnum, people had their full attention to the mystics of the time and the followers at this era left outstanding works of their own. Included was the Reza-Qoli Khan Hedayat as a symbol of sophistication during Qajar period. Along with managing court and administrative affairs, he went through the course of mysticism and left behind significant works accordingly. This paper takes a glimpse of mysticism during Qajar era, the course of tariqa by Reza-Qoli Khan Hedayat, poetic style, the emotional and intellectual level of the poet, and the reflection of the mystical topics in his lyrics.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله نگرشی به عرفان دورة قاجار صورت گرفته، طریقة طریقتی رضاقلیخان هدایت، سبک شعری، سطح عاطفی و فکری شاعر و بازتاب مباحث عرفانی در غزلیات وی مورد بررسی قرار گرفته است.
بازتاب این اوضاع را میتوان در دیوان غزلیات رضاقلیخان هدایت نیز مشاهده کرد: خانقه عارفان گر شده ویران چه غم گر خردت هست و هوش گنج به ویرانه بین (41/805) فعالترین و مشهورترین سلسلههای صوفیانه در دورة بازگشت ادبی، دو سلسلة نعمتاللهیّه و ذهبیهاند؛ هرچند سلسلههای دیگر – از قادریّه، نقشبندیّه، تا جلالیه و مداریّه و خاکساریّه نیز فعّال بودند؛ «تجدید عهد با تصوف گذشته، از لحاظ نظری و عملی، در تمام دوران بعد از سقوط صفویّه با تحوّل این دو سلسله ارتباط یافت و حتی در اواخر این دوره منجر به بروز بعضی اختلاف – و کشمکشهایی که ناشی از داعیة شیخی و مرشدی بود – در داخل آنها نیز گشت»(زرینکوب، 1366: 309).
ای طالب دیدار چه پویی سوی پیران جز عشق در این مرحله کس راهنما نیست (3/211) سزد که فخر نمایم به اهل سلسلهها که مر مرا به جز از زلف دوست سلسله نیست (8/217) سر نزد از من به دهر خدمت صاحبدلی حیف که اوقات عمر صرف به افسانه شد (8/299) البته قابل ذکر است که در شماری از ابیات به لزوم پیروی از پیر و مرشد اشاره میکند و اذعان دارد که خود نیز پیری داشته است: به غیر خویش نبینی به کعبه خانه خدای هزار سال اگر طوف در حجاز کنی بسا که عالم نادیده در دَمی بینی به صدق اگر تو تولّا بر اهل راز کنی (10و9/1050) رو کن به سوی کاملی دل جوی از صاحبدلی فارغ شو از هر باطلی بشناس حق را هم به حق (4/584) پیری موحّد داشتم، شیخی مجرّد داشتم کز یک نگاه چشم او صد نشئه حاصل بودمی (4/1025) از جمله قراین موجود در دیوان غزلیات هدایت که حضور مرشدانی را برای وی به اثبات میرساند مراودة وی با مشایخی چون «میرزا ابوالقاسم سکوت» است.