خلاصه ماشینی:
"غزل بیتو در گلزار گل چون خار در انظار ماست همچو بلبل در غمت نالیدن ایکل کار ماست از غم و اندوه در شبهای هجران تا بصبح آنکه نغنود است هرگزیده بیدار ماست وصف طوبی میکند واعظ بگو کای بیخبر آنچه میگوئی نشان از قامت دلدار ماست بالم از سنک غمش بشکست و باز آن سنگدل با چنین بشکسته بالی در پی آزار ماست در نبرد خیل مژگانش که غارتگری سوز دل آه سحر گه آلت پیکار ماست ای معزی کت متاعی جز ادب در دست نیست بس زیان بینی گر این کالا و این بازار ماست غزل دیگر کس مپندار مرا جز تو بخاطر گذرد یا در اندیشه مرا دلبر دیگر گذرد چون دهم شرح فراق تو که از سوزش دل دود آهم ز فلک ناله ز اختر گذرد در فراق تو شبی هرکه بروز آورد است کی دیگر گردداش وحشت محشر گذرد چند گوئی که سخن از لب من ساز مکن ذوق طوطی نتواند که ز شکر گذرد دوری دلبر سیمین بر و دیدار رقیب مرک ازین زندگی انصاف که خوشتر گذرد بر سر خاک معزی گذری گر روزی بنگری تا چه بر او از تو ستمگر گذرد غزل دیگر افتاده عشق تازه جوانی بسر مرا پیرانه سرفکنده عجب در خطر مرا تا بر هلال ابرویت ایمه نظر فتاد معلوم شد حقیقت شق القمر مرا بنمودمی بزاهد خود بین ره بهشت روزی اگر بکوی تو بودی گذر مرا گفتم ز کوی دوست کشم رخت بر کران سیل سرشک بست ولی رهگذر مرا در بزم غیر جام می او را بدست بود وندر پیاله باده ز خون جگر مرا یک لحظه وصل از پس یک عمر انتظار نامد بدست از آن بت بیدادگر مرا مرغ دل معزی ازین پس ببام دوست پرواز چون کند که شکست است پر مرا"