چکیده:
هر نویسندهای در زندگی واقعی خود با افرادی روبه رو میشود که ذهن او را برای خلق شخصیتهای داستانش برمیانگیزاند؛ نویسنده خرده اطلاعاتی را که از برخورد با شخصیتهای گوناگون به دست آورده با نیروی تخیل خود در هم میآمیزد و کاراکترهای داستانش را میسازد؛ این پیشزمینهی شکلگیری شخصیتهای یک داستان، پروتوتایپ نام دارد. پژوهش پیش رو در نظر دارد با روش تحلیلی-توصیفی به تعیین پروتوتایپهای داستان «زنی که مردش را گم مرد» از «صادق هدایت» و رمان «کولی کنارآتش» از «منیرو روانی پور» بپردازد. از این رو ابتدا ساختار شخصیتهای اصلی و فرعی هر اثر و نوع پروتوتایپهای آن مشخص میشود، سپس پروتوتایپهای این دو اثر باهم مقایسه میشوند. برآیند تحقیق نشان میدهد که «منیرو روانی پور» در خلق شخصیتهای رمان «کولی کنار آتش» به شخصیتهای داستان «زنی که مردش را گم کرد» توجه داشته است؛ همچنین هر دو نویسنده از «پروتوتایپهای طبقاتی» استفاده کردهاند با این تفاوت که دو نویسنده گروههای مختلف اجتماعی را مد نظر داشتهاند؛ ویژگیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و روانی شخصیتهای هر دو طبقه در وجود یک یا چند شخصیت از داستان مشاهده میشود.
Every writer in his real life encounters people whose minds are drawn to the creation of his story characters; the author subverts the intelligence he encounters with various personalities and builds the characters of his story; this foreshadows the formation The characters in a story are called a prototype The present study intends to determine the prototypes of the story " Zani ke Mardash ra Gom kard " by "Sadegh Hedayat" and the novel " Kuli Kenare Atash " by "Menirou Ravanipour". Therefore, the structure of the main and sub-characters of each work and its prototypes are determined first, then the existing prototypes are compared. The result of the research shows that Menirou Ranipoor in the creation of the characters of the novel " Kuli Kenare Atash " paid attention to the characters in the story " Zani ke Mardash ra Gom kard ". Both authors have also used "class prototypes", except that the two authors have considered different social groups; the social, political, economic, and psychological characteristics of the characters of both classes are found in one or more characters in the story.
خلاصه ماشینی:
برآیند تحقیق نشان میدهد که «منیرو روانی پور» در خلق شخصیتهای رمانِ «کولی کنار آتش» به شخصیتهای داستانِ «زنی که مردش را گم کرد» توجه داشته است؛ همچنین هر دو نویسنده از «پروتوتایپهای طبقاتی» استفاده کردهاند با این تفاوت که دو نویسنده گروههای مختلف اجتماعی را مد نظر داشتهاند؛ ویژگیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و روانی شخصیتهای هر دو طبقه در وجود یک یا چند شخصیت از داستان مشاهده میشود.
شخصیت زرین کلاه نسبتاً پویا است چنانکه در ابتدای داستان پس از عاشق شدن، از ماندن و به انتظار گل ببو نشستن خسته میشود و با آراستن خود سعی دارد توجه گل ببو را به خود جلب کند و اینگونه در ابراز عشق پیشقدم میشود؛ همچنین در پایان داستان بعد از دیدن گل ببو و زن دومش هیچگونه اصراری برای ماندن نمیکند بچهاش را میگذارد و همراه مردی دیگر می رود.
نمیدانست چرا سوار شده و به کجا می رود، ولی با وجود همه اینها با خودش فکر کرد: شاید این جوان هم عادت بشلاق زدن داشته باشد و تنش بوی الاغ و سر طویله بدهد!»(هدایت،1331: 77) گل ببو: گل ببو کارگری است که با اندام ورزیده، گردن کلفت، لبهای سرخ، و بازوهای سفید که رویش مو درآمده بود و مخصوصاً چالاکی که در جابهجا کردن لولاهای وزین نشان میداد دل زرین کلاه را برد.
2-1-3-2-حالات و بیماریهای روانی به عنوان پروتوتایپ در داستان «زنی که مردش را گم کرد» شخصیت «گل ببو» ظاهر زیبا و گیرایی ندارد و طوری نیست که بتواند زنی را مجذوب خودش کند، اما «زرین کلاه» به سویش جلب شده و با او ازدواج میکند.