چکیده:
در این مقاله خوانش سید جواد طباطبایی از مشروطیت به مثابه نظریه عام اصلاح دینی از منظر جامعه شناسی انتقادی مورد ارزیابی قرار کرفته است. مولف کوشیده است ایده محوری طباطبایی در باب مشروطه به مثابه اصلاح دینی از منظر جامعه شناسی حقوق را مورد نقد قرار دهد و مبنای روشی در این نقد بر این ایده استوار است که نظریه اصلاح دینی طباطبایی در نسبت با مفهوم مستقلات عقلی که در جامعه شناسی حقوق مورد مناقشه قرار گرفته است نیازمند واکاوی جدی می باشد. البته نکته مهم دیگر این است که طباطبایی تلاش کرده است بحث خویش را به مفهوم امر ملی گره بزند و از آن طریق ایده محوری ایرانشهری را برجسته بنماید. در این مقاله تلاش شده است مبانی نظریه اصلاح دینی طباطبایی مورد مداقه و نقدهای او بر روشنفکری دینی مورد واکاوی قرار بگیرد.
In this article, Tabatabai's reading of constitutionalism as a general theory of religious reform is evaluated from the perspective of critical sociology. The author has tried to critique Tabatabai's central idea of constitutionalism as a religious reform based on his reading dubbed as sociology of law perspective. Another important point is that Tabatabai has tried to tie his discussion to the concept of the national problematique and thereby highlight the central idea of Iranshahri. In this article, an attempt has been made to examine the foundations of Tabatabai's theory of religious reform and his critiques of religious intellectuals.
خلاصه ماشینی:
٢٤٦) روشـنفکران نمیتوانستند مباحث اسلامیرا درون نظام معنایی الهیـات مسـیحی بیـان کننـد؟ بـه عبـارت دیگر، طباطبایی با آنکه روشنفکران دینی را نقد میکند که مراتب تمایز بین دین مسـیحیت و دیانت اسلام را رعایت نکرده اند و نـاتوان از ارائـه نظریـه عـام اصـلاح دینـی در «صـورت مشروطیت » گردیده اند ولی خود نیز دست به تحریف ناآگاهانه چشم انداز اسلامیمیزنـد و به صورت ضمنی میگوید در تاریخ اسلام مفهوم دولت نبـوده اسـت ولـی «مفهـوم کلیسـا» بوده است .
در حالیکه دیـن به مثابه کلیسا صورتی از دیانت مسیحی در چارچوب نظام معنایی کاتولیسیسـم مـیباشـد و امری جهانشمول نیست و صورت های متفاوت از دین در جهان وجود دارند که هـیچ کـدام قابل تحویل به دیگری نیستند و طباطبـایی ایـن نکتـه ظریـف را مـیدانـد و در نقـد سـنت روشنفکری به درستی اعمال میکند ولی خود گرفتار همین «کـاتولیزه کـردن » نظـام معنـایی اسلام میشود و این شاید بر فهم او از مجلس اول مشروطیت - به مثابه نظریه عـام اصـلاح دینی- تأثیر بنیادین گذاشته است که او اجتهادات ایـن مجلـس را بـه مثابـه «نـص چهـارم » میخواند و بدون اقامه هیچ دلیلی مـیگویـد هـر آنچـه آن هـا گفتنـد را "مـیتـوانم گفـت : اسلامیبود" (١٣٩٨.