چکیده:
در اصولفقه معروف است که علما ادله را از حیث قطعی یا ظنیبودن کنکاش میکنند. از آن جمله ادله، عمومات قرآن است. عمومات قرآن از حیث سند به اجماع مسلمین، قطعی است؛ اما از حیث دلالت محل نزاع است؛ نزاعی پُردامنه که از قدیم رایج بوده است. این بحث در میان متأخران شیعه بهدلیل آنکه ظنیبودنِ دلالت عمومات ارسال، مسلّم تلقی شده، از کنکاش علما بهدور مانده است؛ گرچه در میان علمای اهلسنت متروک نمانده و در کتب مختلف مورد مناقشه بوده است. بنابر دیدگاه جمهور علمای فریقین، عمومات قرآن از ظنون معتبره بهشمار میآید. در مقابل این دیدگاه مشهور، از شیعه، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و برخی از معاصران و از اهلسنت، شاطبی، ابنتیمیه و غالب علمای حنفی و معتزله قائلاند که دلالت عام، قطعی است. مطابق استقراء صورتگرفته، سه دلیل در قطعیبودنِ دلالت عمومات وجود دارد: عدم جواز تأخیر بیان از وقت خطاب، قطعیبودنِ مدالیل استعمالی و تبادر معانی موضوعٌله. در این پژوهش با مطالعه مقارن میان فریقین، به تبیین مبانی این نظریه پرداخته شده است. به نظر میرسد، نظریه قطعیبودنِ دلالت عمومات دارای پشتوانهای قوی است و هر سه دلیلی که برای این دیدگاه مطرح شده است، قابلدفاع و موجهاند؛ چراکه مطابق هر سه دلیل، مخصصات منفصل برخلاف اسلوب زبان و ادبیات عرب هستند و وجه مخالفت آن، این است که بنابر قواعد زبان عربی، متکلم بدون نصب قرینه نمیتواند خلاف معنای متبادر را اراده کند و عدول از این قاعده منجر به تجهیل و تلبیس، تکلیف به ما لایطاق و بلافایدهبودن کلام می شود.
In Islamic jurisprudence, It's well known that jurisprudence scholars study reasons in terms of certainty and suspicious and one of them is generalities of Quran. According to the consensus of Muslim’s, the generalities of Quran are certain in terms of the document, but it is one of the controversial issues in terms of signification among the ancients , even it is one of the most controversial issues among the ancients, but among the late Shia jurists, it haven't studied due to this fact that they believe suspicious signification of generalities is incontrovertible; however, it is not abandoned among the Sunni scholars and has been disputed in various books. According to views of all Shia and Sunni scholars generalities of Quran is of valid thoughts. In contrast to this famous view, from shia scholars sheikh mufid, seyyed morteza, sheikh tousi and some contemporaries and from Sunni scholars shadebi, ibni teimie and most hanafi scholars and mu"tazilah theologians believe that the signification of general is certain. According to induction, there are three different bases on the certainty of signification of generality: the lack of the permission of the speech delay after the time of addressed, the certainty of significations of usage and that first spring to the mind on signification. In the present study, we explain the principles of this theory by contemporaneous studying of Shia and Sunni sources. In addition to defending certainty of generalities, we believe that the three bases considered for this view are correct, since the reference of all three bases is against the style of Arabic language and literature.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله به بررسی مبانی کسانی که قائل به قطعیبودنِ دلالت عام هستند، پرداختیم و مطابق این استقرا، سه دلیل عمده مطرح شده که عبارتاند از: عدم جواز تأخیر بیان از وقت خطاب که علمای متقدم همچون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی و بسیاری از معتزله اختیار کردهاند؛ قطعیبودن مدالیل استعمالی که مختار برخی از معاصران است؛ و تبادر معانی موضوعٌله که مبنای علمای حنفی است.
گرچه نحوه استدلال ادله مذکور متنوع و مختلف است لیکن بُنمایه همه این ادله، مخالفت مخصصات منفصل با اسلوب زبان عربی است؛ بدینصورت که در عام مطلق، اراده خلاف عام، بدون نصب قرینه از متکلم حکیم درست نیست و اراده خلاف عام بدون قرینه، منجر به تجهیل و تلبیس بندگان و تکلیف بما لایطاق خواهد بود.
این دلیل به تقریرهای مختلف در کتب اصولی فریقین آمده است که به سه تقریر آن اشاره میشود: تقریر اول: اگر تأخیر بیان از وقت خطاب در مجملات صحیح باشد، بهمانند این است که جایز باشد شخص عربی را به زبان دیگری خطاب قرار داد، بدون اینکه شخص مخاطب آن زبان را بداند؛ بنابراین همانطوری که خطاب به زبان دیگری برای کسی که آن زبان را نمیداند، درست نیست، خطاب به مجمل بدون هیچ مبیِّنی نیز درست نیست چون قدرمتیقّن هر دو نحو از بیان، این است که مخاطب مدلول کلام متکلم را نمیداند (عاملی، بیتا، 159).
6. al-ʿĀmilī, Bhāʾ al-Dīn Muḥammad ibn Ḥusayn (al-Shaykh al-Bahāʾī).