چکیده:
بهنظرِ هاچسون، بهجز حواس پنجگانه احساس دیگری در بدن انسان وجود دارد که اندام ویژهای برای آن نیست. این حس درونی با واکنش دربرابر ادراکِ «یکدستی در تنوع» نوعی تجربۀ طبیعی یا همان تجربۀ زیباشناختی پدید میآورد که بهرهمندی از آن به جای آموزش آکادمیک، ذوق خوب میخواهد. برایناساس، نمیتوان گفت ابزار درک زیباییْ حس بینایی یا شنوایی است. لذت حاصل از این تجربه متفاوت از سایر لذات حسی، نوعی لذت عقلی با منشأ طبیعی و بیغرض است. برخی افراد قدرت شنوایی خوبی دارند؛ اما از شنیدن یک قطعۀ موسیقی، مثلاً سمفونی، لذت نمیبرند و این نشان میدهد لذت موسیقایی «گوش خوب» میخواهد؛ زیرا برای ادراک زیبایی، ترکیب ذهنی تصورات لازم است. اجرای سکوت کیج با تغییر جهت در سبک موسیقایی و فلسفۀ زیباشناسی، مورد مناسبی برای تحلیل نظر هاچسون است که بهدرستی، تقدم نظر بر عمل را در تمرکز بر ذوق خوبِ مخاطب نشان میدهد. بهمنظورِ تحلیل مبنای لذت زیباشناختی ازنظر هاچسون با تمرکز بر لذت موسیقایی، دادهها ازطریق مطالعۀ کتابخانهای و جستوجوی اینترنتی گردآوری و سپس توصیف و تحلیل میشوند تا درنهایت، بیربطی شناخت و شاخصهای فایدهانگارانه در تجربۀ زیباشناختی مشخص شوند.
For Hutcheson, the pleasure of beauty has a natural source like virtue. An aesthetic experience is a kind of intrinsic experience that has nothing to do with academic education, but reflection is a necessary condition for it. This view provides a way of getting rid of the objective tradition, for a kind of inner sense is responsible for the judgment of beauty which there is no specific organ for it. It is as real as the external senses. This sensation has nothing to do with cognitive and useful indicators. Good ear (or good taste) is necessary, most people have a good sense of hearing whiles they all do not enjoy the symphony. It shows that a healthy ear isn’t sufficient condition but we need a good ear. This research is a philosophical explanation for aesthetic pleasure, of course by explaining and expanding Hutcheson’s comment with considering Cage’s Silence. The purpose of this research is to identify the share of the audience and artwork in aesthetic pleasure through studying the basis of aesthetic pleasure by describing and analyzing the collected data through a library study and internet search.
خلاصه ماشینی:
برخی افراد قدرت شنوایی خوبی دارند؛ اما از شنیدن یک قطعۀ موسیقی، مثلاً سمفونی، لذت نمیبرند و این نشان میدهد لذت موسیقایی «گوش خوب» میخواهد؛ زیرا برای ادراک زیبایی، ترکیب ذهنی تصورات لازم است.
با انتخاب این تحلیل موردی، شرح مبسوطتر نظریۀ هاچسون در متن با بیان چیستیِ تجربۀ زیباشناختی آغاز میشود و درادامه برای رسیدن به تعریف لذت زیباشناختی، شرح نظر هاچسون دربارۀ چیستیِ احساس زیباشناختی، اقسام حواس و ارزش اخلاقی لازم است که ضمن آن به آرای جان لاک و شافتزبری نیز نیمنگاهی میشود.
شاید تصور شود خروجی تجربهباوری برای تجربۀ زیباشناختی ابتنای صددرصدی آن بر ادراکات حسیِ بیرونی است؛ اما مورد هاچسون این را نمیگوید؛ زیرا ملاحظه میشود رفتهرفته شرح ابژکتیویستی یا عینباورانه از زیبایی به جانبِ شرح عقلانیتر حرکت میکند؛ ازاینرو، گاه در پرسشهای مربوط به زیبایی، تغییر جهتهایی ملاحظه میشود؛ مانند این پرسش که «سهم ابژه و یا سوژه در ادراک زیبایی چیست؟»؛ پرسشی که نزد هاچسون مثل شافتزبری اهمیت ویژهای پیدا میکند.
حتی آبی آسمان که ادراک میشود نیز ساده یا بسیط نیست و باید آن را در نسبت با سایر تصورات سنجید؛ درست مثل نت واحدی که هیچ لذت موسیقایی را بهدنبال ندارد (Ibid: 22)؛ بدین سبب، روشن است که حس زیبایی نمیتواند حسی ساده، ناشی از دریافت چیزی با یکی از حواس پنجگانه باشد.
این پرسش مطرح شود: این نظر که زیبایی، تصور است و قدرت درک آن همان حس زیبایی است، آیا دربارۀ موسیقی نیز میتواند مصداق داشته باشد؟ هاچسون برای تأیید وجود حس دورنی ـهمانطور که دیکی نیز در کتاب خود اشاره کرده است (ر.