چکیده:
در گسترۀ ادبیات جهان و ایران، آثار ادبی بر اساس اندیشه و محتوا به چهار قسم ادب حماسی، تعلیمی، غنایی و نمایشی تقسیم میشوند. برخی از متون ادبی، اعم از نظم و نثر، تکژانری هستند؛ اما گاهی متونی ظهور یافتهاند که ترکیبی از دو یا چند ژانر ادبی متفاوت بوده و با یکدیگر همنشین شدهاند و از این رهگذر توانستهاند دستاوردهایی در تحقیقات متون ادبی فراهم سازند. از جمله همنشینی ژانرها، آمیختگی ادب حماسی و ادب تعلیمی است. ویژگی مشترک این دو ستیز با ناسازهاست: یکی در برون، دیگری در درون و سرانجام پیریزیکنندۀ یک جامعۀ آرمانی. در این پژوهش کوشیدهایم تا با تکیه بر مطالعات کتابخانهای و به روش توصیفیتحلیلی مبتنی بر استقرا، به بازخوانی بیناژانری در دو گونۀ ادب حماسی و ادب تعلیمی در اسکندرنامه بپردازیم. از جمله اهداف این نوشته، تبیین ویژگیها، وجوه افتراق و اشتراک این دو ژانر در اسکندرنامه است؛ نیز نقطۀ تلاقی آن دو در این اثر نمایانده میشود. از جمله دستاوردهای ترکیب ژانر حماسی و تعلیمی آن است که تکمیلکنندۀ یکدیگرند. تکیهگاه ادب حماسی (شرفنامه)، اغلب معطوف به اراده اما ادب تعلیمی (اقبالنامه) بر پایۀ عقل و معرفت استوار است. ادب حماسی، بر عینیت (تمشیت امور کشور) پای میفشارد و در مقابل، ادب تعلیمی بر ذهنیت (مفاهیم اخلاقی) اصرار دارد. علت غایی هر دو ژانر ادبی، بسترسازی صلح و آرامش است: یکی در بیرون (سطح آفاقی) و دیگری در درون (سطح انفسی) برای پایهگذاری مدینۀ فاضلۀ مورد نظر نظامی گنجهای.
خلاصه ماشینی:
ژانر حماسه «نوعي شعر داستاني است که کاملاً جنبـه اي آفـاقي دارد نـه انفسـي و در اين نوع هيچگاه هنرمند از من خويش سخن نميگويد و از همين رهگذر است که حوزة حماسه بسيار وسيع است و در خلال حماسه ، تصوير تمدن يک ملـت را در مجمـوع بـا تمام عادات و اخلاق ، به خوبي ميتوان مشاهده کرد» (شـفيعيکـدکني، ١٣٥٢: ٩٩)؛ حـال آنکه ژانر ادب تعليمي، «از قديميترين گونه هـاي ادبـي اسـت کـه هـدف آن آمـوزش و هدايت است و شامل آن دسته از آثار ادبي ميشود که در آن ها هـر چيـزي اعـم از ديـن ، اخلاق ، حکمت ، مسائل اجتماعي، سياسي و علمي آموزش داده ميشود» (رضـي، ١٣٩١: ٩٨).
حماسه از رويدادهاي گذشته سخن به ميان مـيآورد؛ يعنـي از افتخـارات و دسـتاوردهاي يک قوم يا ملت ، که در اسکندرنامۀ نظامي نيز اين موارد مصداق عيني دارند؛ علاوه بر ايـن ، از نظر قواعد دستوري قريب به اتفاق افعال به زمان ماضي بيان ميشود: گـزارشــگـر کــارگـــاه ســخــن چـــنين گـــويد از مـــوبدان کهــن که چـون شـاه روم از شـبيخون زنـگ برآســود و آمــد مــرادش بــه چنــگ پــذيره شــد آســايش و خــواب را روان کـــرد بــر کــف مــي نــاب را (نظامي، ١٣٨١: ١٤١/ ١ـ٣) حال آنکه ادب تعليمي به زمان «اکنون » ميپردازد و افعال در کليت خـويش بـه زمـان حال خصوصاً به صيغۀ امر بيان ميشوند؛ زيرا گذشته دست يافتني نيسـت و آينـده نيـز از دسترس انسان بيرون است .