چکیده:
تلویحگفتار یکی از اساسیترین موضوعات زبانشناسی کاربردی است که نخستین بار توسط «گرایس» مطرح شد. وی برای گفتگوهای عامهی مردم، مبانی منطقی با عنوان اصول همکاری وضع کرد که نادیده گرفتن این اصول موجب پیدایش گفتار تلویحی میشود. این نظریه کارکرد بسیار ویژهای در نمایشنامه دارد؛ چرا که نمایشنامه افزون بر دارا بودن عنصر «گفتگو» دارای مجموعهای از گفتارهای دو پهلو است که دربردارنده معانی ضمنی است. در این جستار نگارندگان سعی دارند براساس مطالعات کیفی و با روش کاربرد شناسی زبان به تحلیل نمایشنامه «گنجشک گوژپشت» بر اساس نظریه گفتار تلویحی گرایس وی بپردازند تا از معنای ظاهری و روساخت نمایشنامه به زیرساخت آن انتقال یابند و بتوانند پیام اصلی این اثر را به مخاطب منتقل نمایند. دستاورد این پژوهش بیانگر آن است که اصول همیاری «گرایس» بهوسیله شگردهای زبانی- بلاغی همچون اطناب، تکرار، استعارهی تمثیلیه، آیرونی و استفهام قابل نقض است. تلویح گفتارهای عرفی و عمومی موجب میشوند که مدلولهای تلویحی جدیدی به متن افزوده شود که به تقویت ژرف ساخت و پویایی آن میانجامد
خلاصه ماشینی:
از آنجایی که بلاغت سنتی خاستگاهی قرآنی دارد؛ تنها متون ادبی را مورد توجه قرار میدهد؛ اما «منظورشناسی از همان ابتدا ، محاورات عامیانه را بستری برای پژوهش های خود قرار داد سپس با تلاش پژوهشگران این حوزه « کاربرد شناسی ادبی(literary pragmatic) شکل گرفت که براساس آن ادبیات در بافت موقعیتی و با کمک راهبردهای مطرح در کاربردشناسیزبان مورد بررسی قرار میگیرد؛ زیرا تمامی کاربردهای زبان ، معانی وپیام هایی پیش از ١ .
ظریفة ، یاسة (٢٠١٠) الوظائف التداولیة فی المسرح «مسرحیة صاحب الجلالة لتوفیق الحکیم » جامعۀ منتوری ، کلیۀ الأدب و اللغات بلخیر در این پایان نامه در ابتدا به تعریف پراگماتیسم وانواع آن پرداخته شده است سپس یکی از نمایشنامه های توفیق حکیم با نام «صاحب الجلاله » از دیدگاه کنش گفتار و تلویح گفتار مورد بررسی قرار گرفته است .
بنابراین این پژوهش در پی آن است که بر اساس مطالعات کیفی و به روش توصیفی- تحلیلی و با بهره گیری از رویکرد کاربردشناسی زبان به بررسی تلویح گفتار در نمایشنامه « العصفور الأحدب » محمد الماغوط بپردازد.
این نوع از گفتار تلویحی پرکاربردترین نوع تلویح در این نمایشنامه است ؛ بویژه در پرده ی اول در جاییکه زندانیان با هم سخن می گویند و نگهبان ناگهان وارد میشود و در گفت وگوی آنها مداخله میکند؛ آنجا که میگوید: القزم : (غاضباً و واقفاً علی قدمیه ) لا أنهار فی العالم !