چکیده:
یکی از موضوعات اصلی در بحث زیست شناسی قرن بیست و یکم ترقی و پیشرفت انسانی است که از مزیت های زیادی همچون رشد شناختی و زیباشناسی برخوردار است. با این حال یکی از رویکردهای مهم در این عرصه 'تقویت اخلاق' است. جامعه ای با اکثریت مردم اخلاق مدار، یک رویای تاریخی برای بشریت محسوب می شود. افراد از نظر استدلال اخلاقی با یکدیگر متفاوت هستند، اما فرایند دخیل در این تفاوتها در مغز تا حدودی شناخته شده است؛ به عبارتی تنوع افراد در درک ارزشهای اخلاقی ممکن است با تغییرات منطقه ای در ساختار مغزی مرتبط باشد. در این مقاله مروری کلیه مقالات چاپ شده ده سال اخیر در حیطه اخلاق مورد بررسی قرار گرفت . این جستجو از طریق پایگاههای علمی معتبر گوگل اسکولر، اسکوپوس و پاب مد انجام شده و اطلاعات لازم استخراج گردید. اخلاق در سطح عملکرد یکپارچه است، نه در سطح شناختی به این معنی که 'هسته اخلاقی' وجود ندارد و هیچ ناحیه و یا ساختار معلوم و معینی که بتواند اخلاق و یا حتی ایده پردازی و برنامه ریزی رفتار اخلاقی را در فرد نشان دهد، وجود ندارد اطلاعات اخلاقی در مناطق گوناگونی از مغز همچون گیجگاهی، آهیانه جلویی و پیشانی پردازش می شوند، اما می توان اخلاق را به عنوان تابعی از ادغام حداکثری با احساسات، شناخت اجتماعی و سایر حساسیتها در نظر گرفت که با استفاده از سازمان دهی ساختارهای شناختی، یک جهان مشترک از روابط انسانی را به تصویر می کشد و در زندگی اجتماعی به کار گرفته می شود.
One of the main topics in the discussion of biology in the 21st century is human progress and development, which has many advantages such as cognitive development and aesthetics. However, one of the important approaches in this field is "strengthening morality". A society with a majority of moral people is a historical dream for humanity. People differ from each other in terms of moral reasoning, but the process involved in these differences is somewhat known in the brain; In other words, the diversity of individuals in understanding moral values may be related to regional changes in brain structure. This article reviews all the articles published in the last ten years in the field of ethics. This search was performed through the authoritative scientific databases of Google Scholar, Scopus and PubMed and the necessary information was extracted. Ethics is integrated at the level of performance, not at the cognitive level, meaning that there is no "moral core" and there is no definite area or structure that can demonstrate ethics or even the ideation and planning of moral behavior in an individual. Ethical information is processed in various areas of the brain, such as the temporal lobe, frontal lobe, and forehead, but morality can be thought of as a function of maximal integration with emotions, social cognition, and other sensitivities that organize cognitive structures. It depicts a common world of human relations and is applied in social life.
خلاصه ماشینی:
شواهد حاکي از آن است که رد اقدامات آسيب زننده در معضلات اخلاقي با فرايند هاي عاطفي ارتباط داشته و قبول اينگونه اعمال از جانب افراد، مربوط به فرايند هاي 1 - Lewis, Kanai, Bates & Rees 2 - functional magnetic resonance imaging )fMRI) 3 - posterior cingulate cortex 4 - Buckner & Carroll 5 - dorsolateral prefrontal cortex 6 - Prehn & Heekeren 7 - Koenigs,Young, Adolphs, Tranel, Cushman, & Hauser 8 - Moll, de Oliveira-Souza & Zahn 9 - Hu & Jiang 10 - Szekely & Miu شناختي و براي رسيدن به حداکثر نتيجه است بطوريکه اين قضيه قضاوت هاي جنجالي بسياري را در رابطه با تنگناهاي اخلاقي آسيب رسان به دنبال داشته است (آميت و گرين ، 1 ٢٠١٢؛ بارتلت ٢، ٢٠٠٨) و برخي افراد براي کاهش عواطف منفي ناشي از اين تصميمات ، حتي سودمندي کمتري را ترجيح دادند(استروهمينگر، ليوايس و ماير٣، ٢٠١١) يعني مي توان گفت که تصميمات عقلاني تر، به احتمال بيشتري قضاوت هاي سودمند را به دنبال خواهد داشت (گرين ، مورلي، لونبرگ ، نيستروم و کوهن ٤، ٢٠٠٨).
در ارائه پاسخهاي آسان اخلاقي، قشر پيش پيشاني دست به انتخاب پاسخهاي واضح و آشکار ميزند (مول ، دي اليوريا-سوزا و زهان ٨ ، ٢٠٠٨) و يک رابطه قوي بين ارزش ذهني پاداش و فعاليت اين 1 -Crockett 2 -Cushman 3 -O’Neil, Newsome, Li, Thavabalasingam, & Lee 4 -Bertossi, Aleo, Braghittoni & Ciaramelli 5 -McCormick, Rosenthal, Miller & Maguire 6 -FeldmanHall, Mobbs &Dalgleish 7 -Janowski, Camerer & Rangel 8 -Moll,De Oliveira-Souza & Zahn, ناحيه مشاهده ميشود (هار، کامرر، نوفل و رانگل ١، ٢٠١٠)، در حالي که در تصميم - گيريهاي سخت تر قشر پيش پيشاني دخالت کمتري دارد (فلدمان هال و همکاران ، ٢٠١٤).