چکیده:
تنشهای طولانی مدت در خاورمیانه و تقارن آن با تحولات نوین جهانی، این منطقه را با موج جدیدی از دولت ـ ملتسازی بر گسلی از منازعات مواجه کرده است. منازعاتی که با روند ناقص دولت-ملتسازی در سده اخیر در خاورمیانه آغاز و در سطوح ملی ـ منطقهای در اشکال مختلف نمایان و فراگیر شد و با انقلاب ایران به اوج منازعه ملت در تقابل با دولت رسید و با جنبشهای مردمی در آغاز هزاره سوم تداوم یافت. این مقاله به روش توصیفی ـ تحلیلی، به دنبال پاسخ به این پرسش است که منازعات ملی و منطقهای و روند دولت ـ ملتسازی در خاورمیانه چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ نتایج مطالعات نشان میدهد رابطهای دوسویه و معکوس بین این دو برقرار است. بدین مفهوم که روند ناقص دولت ـ ملتسازی منازعات متعددی را ایجاد کرده که به تداوم این روند معیوب و نهایتا به تشدید و گسترش منازعات ملی و منطقهای منجر شده است.
Prolonged tensions in the Middle East and its symmetry with recent global developments have left the region with a new wave of nation-state-building over a rift of conflict. Conflicts that began with the incomplete process of state-nation-building in the last century in the Middle East and appeared and spread in national-regional levels in various forms, and reached the peak of the nation-state conflict with IRI and continued with the popular movements at the beginning of the third millennium. Continued. This article, as a descriptive and analytical research, seeks to answer the question: How do national and regional conflicts and the state-nation-building process in the Middle East relate to each other? The results of the studies show that there is a bilateral and inverse relationship between the two. In the sense that the incomplete process of state-nation-building has created numerous conflicts that have led to the continuation of this flawed process and ultimately to the intensification and expansion of national and regional conflicts.
خلاصه ماشینی:
بدين منظور با توجه به روش توصيفي ـ تحليلي ،۱ نخست روند ناقص دولت ـ ملت سازي در غرب آسيا و شمال آفريقا و منازعات ناشي از آن و سپس تأثير اين منازعات بر عناصر دولت ـ ملت سازي را در عراق ، ليبي و سوريه به عنوان نمونه بررسي مي شوند و در ادامه راهکارهايي براي برون رفت از اين چرخه معيوب ارائه شده است ، تا با مطالعات هدفمند ديگر محققين ، راهکارهايي دقيق تر و عملياتي تر در اين خصوص تدوين شوند، تا بدين وسيله در آينده نسبت به استقرار دولت هايي کارآمد و ملت هايي منسجم در خاورميانه و متناسب با تاريخ ، ايدئولوژي ، تمدن ، زبان و هويت هاي ملي و منطقه اي آنها اميدواري بيشتري شکل گيرد.
سردارنيا و عمويي (۱۳۹۳) در »تحليل انقلاب ليبي و چالش هاي فراروي حکومت پسا اقتدارگرا از منظر بحران هويت و آمريت « با نگاه جامعه شناسي سياسي به تأثير رهبران قبيله اي در ايجاد منازعات داخلي و موانع دولت ـ ملت سازي در ليبي پساقذافي پرداخته اند؛ اما با استفاده از الگوي جامع دولت ـ ملت سازي ضمن انسجام بخشي بيشتر به مباحث ، ارائه راهکارها براي خروج از اين موانع آسان تر مي نمايد.
بنابراين در کنار روند ناقص دولت ـ ملت سازي در آغاز هزاره سوم ، روند شتابان تغيير و تحولات جهاني همچون تغييرات زيست محيطي ، رشد حيرت آور رسانه ها و شبکه هاي اجتماعي و در نتيجه تغيير سطح آگاهي ملت ها، ظهور بازيگران غيردولتي ۱ و همچنين مداخلات قدرت هاي خارجي ، موجب بروز اختلافات ديرين و عميق تر شکاف هاي موجود و افزايش منازعات داخلي در خاورميانه شده است و اين کشورها را به مرز دولت هاي بحراني و ورشکسته نزديک نموده و برخي از آنها مانند ليبي و سوريه را با خطر فروپاشي مواجه کرده است .