چکیده:
یکی از ویژگیهای پیامبران الهی، پیراستگی آنان از خیانت به خدا و مردم است. خیانت و بدعهدی با خدای تعالی آنقدر منفور و پست است که از مؤمنان متوسط نیز بعید مینماید تا چه رسد به انسانهایی که در قله کمال قرار دارند. با این حال، بعضی گزارشهای قرآن و غیرقرآن از زندگی پیامبران، دستاویز برخی مخالفان، نواندیشان و دگراندیشان شده است که پیامبران را از این نقیصه منزه ندانستهاند و بدعهدی و خیانت را به آنان نسبت دادهاند. این پژوهش که با رویکرد شبههپژوهشی و به روش کتابخانهای و تحلیلی اسنادی انجام گرفته است: به هدف شبههزدایی از عصمت پیامبران شکل گرفته و دو نمونه از شبهات خیانت و بدعهدی پیامبراندر برابرخداوند بررسی و به آنها پاسخ داده شده است: نخست شبهه و توهم عهدشکنی آدم و دوم شبهه و توهم خیانت پیامبر خاتم در وحی الهی. در نهایت با نگاهی درونمتنی نتیجه گرفته شده است پیامبران از خیانت به خداوند پیراستهاند و نسبت خیانت به برگزیدگان الهی انگارهای ناصواب است که از سر ناآگاهی یا غرضورزی مطرح شده است.
One of the characteristics of divine prophets is their purity for betraying Allah and people. Betrayal and faithlessness to Allah Almighty is so abhorrent and despicable that it is unlikely for even the ordinary believer, let alone human beings who are at the peak of perfection. However, some Qur'anic and non-Qur'anic accounts of the lives of the prophets have been used as a pretext by some opponents, modernists, and dissidents who have not considered the prophets pure from this defect and have attributed faithlessness and betrayal to them. This study, which has been carried out with an approach of doubt-studies and through the method of library and documentary analysis has been formed with the aim of cleansing doubt of the infallibility of the prophets, and two examples of the doubts of betrayal and faithlessness of the prophets to Allah have been examined and answered. The first is the doubt and illusion of faithlessness of Adam and the second is the doubt and illusion of the betrayal of the last Prophet in divine revelation. Finally, from a textual point of view, it has been concluded that the prophets have been pure from betrayal of Allah, and attributing betrayal to Allah's chosen ones is a false hypothesis that has been raised out of ignorance or intentionality.
خلاصه ماشینی:
2. مراد از عهد، پرهیز از دنبالهروی ابلیس است؛ زیرا خوردن از گیاه ممنوع، زمانی مصداق عهدشکنی قرار میگیرد که در سیاق این آیه قرینهای بر تطبیق یادشده باشد، ولی برعکس است؛ چون عطف آیه دوم (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ) بر آیه اول (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً) نشان میدهد دو داستان در زندگی آدم7 وجود داشته است، و جمله «فَنَسِی» در آیه «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» و نیز عطف داستان گیاه ممنوعه در آیات بعد بر ماجرای عهد در این آیه، نشان میدهد که مراد از عهدی که خدا بر عهده آدم7 نهاد، چیز دیگری بوده است، زیرا به فرض، حضرت آدم نهی از گیاه خاص را پیش از وسوسه ابلیس فراموش کرده باشد، اما پس از شنیدن سخن ابلیس، آن را به یاد آورده است و هنگام ارتکاب نهی خدا، نه نسیانی در کار بود و نه غفلتی بر آن حضرت عارض شده بود؛ بنابراین مراد از عهدی که خدای تعالی با آن حضرت داشت، این نبوده است.
نکته دیگر اینکه خبر از وحی و گفتگوی خدا با پیامبران پیشین که در قرآن گزارش شده به چه صورت خواهد بود؟ اگر بگوییم خداوند چیزی به نام قرآن بر کسی وحی نکرده و تمام آیات آن، برداشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)از جهان است و ربطی به واقعیت ندارد، در این صورت باید دید خبرهایی که قرآن از گفتگوی خدای تعالی با انبیای پیشین داده، چگونه بوده است.