چکیده:
منطق یکی از علومی است که از سده گذشته تا امروز مورد توجه معرفت شناسان قرار گرفته و در مبانی بنیادین آن تردید شده است. این تردید در ارزش معرفت منطقی از منظرهای مختلفی چون تجربه گرایی، قراردادگرایی، محیط گرایی، کارکردگرایی و جامعه شناسی معرفت صورت گرفته است.
در این مقاله، نخست با معرفی مقصود خودمان از منطق به نحوی که هردو منطق قدیم و جدید را دربرگیرد، به شرح مختصری از اصول بنیادین آن (اصل تناقض و قاعده های رفع تالی، وضع مقدم و مثال نقض) پرداخته ایم. سپس پس از معرفی هرکدام از نگرش های تجربه گرایی، قراردادگرایی، محیط گرایی و کارکردگرایی، به نقد و تحلیل آنها مبادرت ورزیده ، نشان داده ایم که این گونه اشتراکات (اصل تناقض و قاعده های رفع تالی، وضع مقدم و مثال نقض) به صورت پیشینی و استعلایی وجود دارند.
Logic is one of the sciences that has captured the interest of epistemologists since the last century, and its fundamental principles have been challenged. Such challenges have arisen over the value of logical knowledge from different perspectives such as experimentalism, conventionalism, environmentalism, functionalism and sociology of knowledge. In this paper, at the outset our definition of logic is presented in a way that includes both classic and modern logic. Then a brief overview of its fundamental principles such as contradiction, modus ponens, modus tollens and counterexample is provided. Then each approach – experimentalism, conventionalism, environmentalism and functionalism – is reviewed, and it is established that these kinds of commonalities – contradiction, Modus ponens, Modus tollens and Counterexample – appear as a priori and transcendental.
خلاصه ماشینی:
تحلیل معرفتشناسانه اصل تناقض گاه اختلافات ميان افراد، سبب پیدایش این پندار ميگردد که اشتراکات ميان مردم بسیار کم و ناچیز است، و هنگامی که با اختلافات افراد در زمانها و مکانهای مختلف و با فرهنگهای گوناگون روبهرو ميشویم، آن پندار چنان تقویت ميگردد که گویا هیچ اشتراکی ميان این دسته از مردم وجود ندارد؛ اما وقتی خود مقوله «اختلاف» را تحلیل ميکنیم، به موارد بنیادینی برميخوریم که در همه اختلافات بهصورت مشترک وجود دارد؛ بهنحوی که اگر آن اشتراکات بنیادین برقرار نباشند، اختلاف محقق نخواهد شد.
اختلافات عینی (فیزیکی) در مسئله ادراک حسی مباحث بسیاری میان فلاسفه و معرفتشناسان روی داده است؛ از جمله اینکه: از کجا معلوم که دریافتهای حسی موجودات ذيحس با هم عینیت یا اینهمانی دارند؟ ما تنها از ادراکات حسی خودمان خبر داریم؛ ولی نميدانیم ادراکات حسی سایر افراد یا جانداران دیگر، همچون موش، عقاب، زرافه، مورچه یا ماهی چگونه است؟ حداکثر این است که ميدانیم مثلاً فلان حیوان دارای بهمان حس نیست یا اینکه برخی حواس در پارهای حیوانات بسیار قويتر از همان حواس در انسان است.
ریشه اشتراک ریشه اشتراکها کجاست؟ به بیان دیگر، اصول بنیادینی چون اصل تناقض، رفع تالی، وضع مقدم و مثال نقض از لحاظ معرفتی چه جایگاهی دارند؟ بهویژه آنکه این اصول بنیادین ميان افراد انسانی در زمانها و شرایط مختلف یکسان بهنظر میرسند؛ زیرا هر فردی امکان اختلاف با هر ایدهای را برای خود ممکن میداند و ازآنجاکه امکان اختلاف، مستلزم اشتراکات زیادی چون وحدتهای تناقض و اشتراکات دیگری چون قواعد زبانی و استدلالی است، این پرسش اهمیت شایانی پیدا میکند که: این اصول بنیادین و مشترک چه جایگاه معرفتشناختی دارند؟ آرای مختلفی در توجیه جایگاه معرفتی اینگونه اشتراکات بیان شده است.