چکیده:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تجارب معلمان مدارس حاشیهای (به لحاظ فرهنگی و جغرافیایی) از دانش آموزان به حاشیه راندهشده است. مبنای نظریه اتخاذشده، نظریۀ تعلیم و تربیت مرزی ژیرو است. در این پژوهش از روش کیفی تحلیل پدیدار شناختی استفادهشده است. بر مبنای نمونهگیری هدفمند به واکاوی تجارب هشت نفر از معلمان در سه مدرسه حاشیهای استان یزد که تجربه زیستهای درزمینۀ موضوع موردمطالعه داشتند از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته پرداخته شد. یافتهها با روش کدگذاری دادههای روایی بر اساس روش اسمیت تحلیل شد سپس به شناسایی و دستهبندی پنج مضمون معلم، دانشآموز، محتوای درسی، نظام تربیت رسمی و خانواده به دوازده مقوله و یازده زیر مقوله منجر شد. نتایج تحقیق حاکی از آن است که وجود نظام آموزش متمرکز، سطح پایین آموزش و ضعیف عمل کردن بخش تربیتمعلم، نوع تربیت خانوادگی دانش آموزان، غنی نبودن محتوای کتب درسی از دانش بومی ازجمله عواملی است که نظام تربیت رسمی ایران را از حضور پررنگ تعلیم و تربیت مرزی خالی میکند.
The present research aimed to Exploring the lived experience of teachers in marginalized schools about border student. Giroux's theory of border Education is adopted as a base of this Research. Research methods were qualitative method of phenomenological analysis. Eight teachers from three marginal schools of Yazd province were investigated. The description of teachers' perceptions of marginalize students through phenomenology and through semi-structured interviews. Findings were analyzed by validity data coding method based on Smith's method.After deep interviewing, five categories of teacher, student, curriculum, formal education, and family were identified and categorized into twelve categories and eleven sub-categories. The results show that existence of a centralized system and the topic of education, the type of family education, the lack of richness of the textbooks of indigenous knowledge are among the factors that make the formal education system of Iran empty of the presence of border education.
خلاصه ماشینی:
در ادامه به توضیح هر یک از مضامین کلی و مقولات مرتبط پرداخته میشود که میتوانند درك معلمان از مفهوم «تعلیم و تربیت مرزی» را بر اساس مؤلفههای موجود در این نوع تعلیم و تربیت به تصوير بكشد: مقولههای منتسب به معلم (منش، کنش، دانش)، دانشآموزان (دانشآموزان در اکثریت و دانشآموزان در اقلیت یا به حاشیه راندهشده)، محتوای کتب درسی (حضور اقلیتها در متن کتب درسی و نحوه تدریس فصل آزاد بومی)، نظام آموزشوپرورش (تمرکزگرایی مبتنی بر قواعد، بودجهبندی، بوروکراسی اداری، معلم بهعنوان کنشگر انفعالی)، خانواده (بعد اجتماعی-فرهنگی، بعد اقتصادی).
2-1 کنش کنش معلمان یا به بیانی دیگر پداگوژی (روش تدریس و ساماندهی فعالیتهای کلاسی) معلمان بهمنظور اقداماتی که اینگونه دانشآموزان در یادگیری دخیل شوند یا نشوند، موردبررسی قرار گرفت: 1-2-1 روش تدریس نکتۀ درخور توجه این است که معلم در انتخاب نوع روش تدریس، آزادی عمل دارد: خانم پ/ دستم بازه درروش تدریسم، توی کلاس ضمن خدمت گفتن فارسی رو اینجوری تدریس کنید ولی من گفتم هر روشی که خودم دیدم موفق بود سال پیش ادامه میدهم.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) نمودار 3 مقولههاي اساسي منتسب به دانشآموزان 3- محتوا نادیدهگیری ملل دیگر در متن کتب درسی، خنثی بودن محتوا، گفتار تکصدایی از پیش تعیینشده، کاربردی نبودن محتوا، نبود آموزش تکثرگرایی و چند فرهنگی، پرداختن صرف به اقوام ایرانی در برخی از تصاویر کتب درسی ازجمله موارد استخراجشده است: خانم ص / توی محتوا فکر نکنم در مورد این بچهها باشه، فقط یه درس فارسی که شیرازیه به شهری اومده بوده که ترکزبان بودن و زبان بچههای کلاس رو متوجه نمیشده.