چکیده:
نخستین اصل زیباییشناسی شعر سعدی، نه در تصویرهای شاعرانه و صورخیال، بلکه در اعجابی است که او از مسیر خلاف عادتهای زبانی، در مخاطب ایجاد میکند و یکی از مهمترین ویژگیهای سبک فردی سعدی در غزلیات، تکرار است. سعدی با همین معیارهای زبانی که در اختیار همگان است، با کاربرد پربسامد تکرار تکواژ، در زبان خویش، رفتاری غریب و تازه در پیش میگیرد. در نتیجه به جلب توجه بیشتر مخاطب و نیز جلب مخاطبان بیشتر دست پیدا میکند. جلوههای مختلف و متعدد تکرار در غزل سعدی نشان میدهد که سعدی این شیوه را از تکراری اجباری و اضطراری در تنگنای وزن و قافیه، به ساحت تکرارهای تعمّدی، هنری و زیباییشناسانه سوق داده است و ابرام وی در کاربرد وسیع تکرارهای تکواژی، در بافتهای متعدد و مخصوصا در کنایات، فعلها، حروف و ضمایر، تکرار او را از تکرارهای واژگانی شاعران پیش از وی، متمایز میسازد. آنچه در پی میآید، شرح مبسوط این باور است.
Aesthetics in Sa'di,s poetry is not merely in his beautiful and poetic
descriptions, but in the way he takes its readers to a different path from the
poetic conventions. One of the most important of which is repetition in his
sonnets.
By taking use of standard language which is known by everyone, hecreats a
new way of getting touch with readers from all levels of society.
The veriety in which Sa'di uses his repetition shows his skill and his
knowledge of language and his poetic stamina.
What entails this article is a full explanation of how Sa'di uses his word skills
to achieve this aim.
خلاصه ماشینی:
درنگیرد با منت (همان: 321) و گاه با تکرار صورتهای منفی و مثبت از یک فعل؛ و هرچه فاصله در این نوع کاربرد کمتر باشد زیبایی آن افزونتر است: نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم برفت در همه عالم به بیدلی خبرم (همان: 296) تکرار حروف ربط و نشانه نیز در بلاغت و ایجاز زبان سعدی جایگاه ممتازی دارد و تکرار این اجزای بهظاهر خرد و ناچیز، در کنار تکرار وندهای صرفی و اشتقاقی، نیز در غزل سعدی با بسامد زیاد دیده میشود: پادشاهان و گنج و خیل و حَشَم عارفان و سماع و هایاهوی (همان:123) بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم (همان: 125) بهنظر میرسد پرسش نخستِ مخاطب فارسیزبان، بهطور عام، در مواجهه با یک متن و نص، غالباً این بوده که شاعر یا نویسنده «چه میگوید؟» و باقی پرسشها در سایۀ چنین دغدغه و خواستی، رنگ میبازد و از آنجا که پاسخ به این پرسش، گسترۀ وسیعی از مفاهیم عام انسانی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی تا شخصیترین عواطف عاشقانه، عارفانه، هجو، مدح، وصف طبیعت، اخلاق، تربیت و آموزش را در برمیگیرد، طبیعی است که میتوان قرنها به آن پرداخت و هم از این جهت است که بهنظر میرسد این پرسش اصلیِ مخاطبان متون شعر فارسی، در طول سدهها ، منتقدان و پژوهشگران و ایدهپردازان ما را نیز گمراه کرده و از بررسی در ابواب و ابعاد دیگر یک پژوهش علمی و حقیقی در متون ادبی بازداشته و بهویژه در باب «چگونه میگوید»، آنان را بهورطۀ پاسخهای کلیشهای و تکراری کشانده است.
در بیتهای بسیاری از غزلهای سعدی، در نگاه نخست در این بیت که از هفده واژه تشکیل شده است، تنها چهار واژۀ مکرّر میبینیم: هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی (همان: 207) اما در نگاه دقیقتر و توجه به تکواژهای موجود در این واژگان، متوجه تکرارهای بیشتری ـ 6 تکواژ ـ خواهیم شد؛ تکواژِ «ـَ ش» ضمیر در جانش و تکواژِ «ی» در «باشی»، تکواژهای یعنی افزایش تکرار به شش تکواژ، ارزش هنری کار در چشم مخاطب بیشتر میشود و نگریستن از این منظر، دقت علمی پژوهش ادبی را نیز افزایش میدهد.