چکیده:
حکمت خالده جایگاهی پررنگ در سنّتگرایی دارد و درک درست آن، وابسته به درک دقیق سنّتگرایی است. سنّتگرایی بهعنوان جریانی پویا در دنیای مدرن غربی، برداشتی متفاوت از سنّت ارائه مینماید و در بستری نو به ایضاح مفهوم سنّت میپردازد. در این میان، حکمت خالده، بهعنوان محوریترین مؤلفه در قوام سنّتگرایی، از ارزش ذاتی و معرفتشناسی ویژهای برخوردار است. پرداختن به ابعاد معرفتی و همچنین ارتباط آن با دین و متافیزیک، جز در بستر درک مضامین اصلی این مکتب، ممکن نیست. در این نوشتار با تکیه بر آراء سنّتگرایان و شارحان معاصر آن، بهموازات ارجاع به سیر تاریخی این مفهوم، به خوانش جدید آنها از سنّت میپردازیم و از این مسیر، زمینۀ درک روشنتری از مفهوم محوری حکمت خالده و ابعاد معرفتی و نسبت آن با سنّت، دین و متافیزیک را فراهم میکنیم.
خلاصه ماشینی:
در این نوشتار با تکیه بر آراء سنّتگرایان و شارحان معاصر آن، بهموازات ارجاع به سیر تاریخی این مفهوم، به خوانش جدید آنها از سنّت میپردازيم و از این مسير، زمینۀ درک روشنتری از مفهوم محوری حکمت خالده و ابعاد معرفتی و نسبت آن با سنّت، دین و متافیزیک را فراهم میكنيم.
(نصر، 1385؛ ب: 156) سنّت در این معنا هرگز نمیتواند قوانین حاکم بر مراسم مذهبی، آیینهای رفتاری، اسطورهشناسی کودکانه (نصر، 1385؛ ب، 135) و یا علم کورکورانه و بیاعتبار باشد، بلکه سنّت، علمی واقعی و حقیقی (شواین، 1363: 2) است که زمینۀ اتصال انسان را به عالم اله فراهم میکند؛ اتصال و پیوندی که موجب جهانشمولی، جاودانگی شده و در نتیجه جهتدهندۀ رفتار جمعی بشری است.
(مهدوی، 1391: 109) ب: سنّت ازلی و ثابت طی زمان: همانطور که پیداست، مفهوم انتقال، جزء لاینفک در این معنا است (الدمدو، 1389: 152)؛ زیرا سنّت، ارتباطی وثیق با مفهوم انتقال دارد (نصر، 1385؛ ب: 155) و انتقالیافته شده ملازم با زمان (Shills, 1971: 123) و دارای صورتی خاص است.
(نصر، 1383: 116) برای آدمی بدون حضور در مرکز هستی، هیچگونه علم و معرفتی وجود ندارد (شواین، 1388: 36) و تنها با حضور در مرکز عالم، میتواند علم و معرفت یابد و سنّت الهی را در نمای حکمت خالده درک کند.
بنابراین اگر رسیدن به حقیقت حکمت خالده ممکن باشد (که از نگاه سنّتگرایان ممکن است)، تنها از طریق عقل کلی ممکن است نه عقل جزئی.
طبق برخی از دیدگاهها اگر مراد از حکمت خالده همان سنّت باشد، رابطۀ میان این دو تساوی است.